به گزارش گنابادتایمز به نقل از Ùارس، منصور ستاری را بی‌شک باید پدر نیروی‌هوایی ارتش دانست؛ Ùرمانده‌ای Ú©Ù‡ اگرچه خود خلبان نبود اما پایه‌گذار مهمترین اقدامات در نیروی هوایی ارتش شد؛ (تخصص شهید ستاری در Øوزه پداÙند هوایی بود) اقداماتی Ú©Ù‡ امروز بخش اعظمی از توان پداÙند هوایی ایران را هم Ø´Ú©Ù„ داده است.
شیوه تØصیل این اسطوره بی‌بدیل نهاجا در شرایط سخت در یکی از روستاهای ورامین (Ú©Ù‡ Ù…Ø´Ø±ÙˆØ Ø¢Ù† به تÙصیل در کتاب خاطرات ÙˆÛŒ چاپ شده،) بیانگر آنست Ú©Ù‡ مردان بزرگ در شرایط سخت بود Ú©Ù‡ به جایی رسیدند والا از لای پر قو، Ùولاد آبدیده درست نخواهد شد.
ستاری البته بعداها هم Ú©Ù‡ به عالیترین درجات ارتش رسید، گذشته خود را Ùراموش نکرد Ùˆ همان شیوه‌ها را در تربیت Ùرزند نیز بکار گرÙت Ú©Ù‡ امروز پسر، با اÙتخار از پدر یاد کند؛ Ùرزندی Ú©Ù‡ خود جزو نخبگان کشور است Ùˆ مدارج تعالی را تا ریاست بر معاونت علمی ریاست جمهوری نیز Ø·ÛŒ کرده است.
از این جهت است Ú©Ù‡ توصیه می‌کنیم، بیشتر از مردم عادی، این مصاØبه را مسئولین کشور بخوانند تا الگویی باشد برای تربیت آقازاده‌ها.
متن زیر Ú¯Ùتگویی است با «سورنا ستاری» Ùرزند سرلشکر منصور ستاری Ùرمانده شهید نیروی هوایی ارتش، که گروه امنیتی دÙاعی خبرگزاری Ùارس، آن را به مناسبت 15 دی سالروز عروج این «Ùرمانده عزیز» منتشر می‌کند.
* شهید ستاری علاوه بر توان Ùرماندهی Ú©Ù‡ به عنوان یک الگو امروز Ù…Ø·Ø±Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯ØŒ به Ù„Øاظ علمی نیز یکی از برترین‌ها در نیروهای Ù…Ø³Ù„Ø Ø¨ÙˆØ¯Ù†Ø¯. شما به عنوان کسی Ú©Ù‡ خودتان امروز در مصدر معاونت علمی رییس جمهور قرار دارید، جایگاه علمی ایشان را چگونه توصی٠می‌کنید؟
پدرم جزو نسلی از نیروی هوایی است Ú©Ù‡ می‌توان Ú¯Ùت نسل تاریخی نیروی هوایی است. چرا Ú©Ù‡ با توجه موقعیت وقت Ùˆ به واسطه پذیرش دانشگاههایی مثل شری٠و … این نسل می‌توانستند به راØتی وارد این دانشگاه‌ها شوند ولی به دلیل علاقه ای Ú©Ù‡ ایشان به نیروی هوایی داشتند وارد این نیرو شدند Ùˆ علاقه ایشان را به راØتی می‌توان از وقتی Ú©Ù‡ ایشان برای کار می‌گذاشتند Ùهمید.
Ú†Ù‡ قبل از انقلاب Ùˆ Ú†Ù‡ بعد از انقلاب Ú©Ù‡ بیشتر هم شد اگر به مجلات آن زمان نگاه کنید، متوجه می‌شوید Ú©Ù‡ تقریبا در هر شماره از ایشان مقالاتی علمی Ú†Ù‡ در قالب ترجمه Ùˆ به نامهای مختل٠از قبیل منصور ستاری ،م ص، سورنا Ùˆ… به چاپ می‌رسید Ùˆ دلیلش هم این بود Ú©Ù‡ می‌گÙتند: اگر همه مقالات از یک Ù†Ùر باشد خوب نیست.
* خانواده شما ازجمله هزاران خانواده ایرانی بود Ú©Ù‡ به دلیل جنگ، Ùقدان پدر را به خوبی اØساس کرد. این «نبودن پدر» Ú†Ù‡ تاثیری در Ù…Øیط خانواده تان داشت؟
تا قبل از شروع جنگ، پدری را در خانه داشتیم Ú©Ù‡ بیشتر وقتش را صر٠خانواده می‌کرد. Øتی نقاشی‌های آن زمان پدر را هنوز هم داریم Ùˆ چنان ایشان ØرÙه‌ای نقاشی می‌کردند Ú©Ù‡ کسی باورش نمی‌شد Ùˆ این همه اعتماد به Ù†Ùس Ùˆ پشتکار شاید به دلیل آن باشد Ú©Ù‡ ایشان از نه سالگی پدرشان را از دست دادند Ùˆ کاملاً مستقل بزرگ شدند.
در آن زمان هم پدر خلاقیت‌های خاص خودشان را داشتند.
Øتی یادم هست Ú©Ù‡ در زمان انقلاب، بوم نقاشی پیدا نمی‌شد Ùˆ پدر از Ùیبر به جای بوم استÙاده کردند Ùˆ یا وقتی Ú©Ù‡ به ماکت‌هایی Ú©Ù‡ ایشان خودشان درست کردند نگاه می‌کنم Ùˆ به ظراÙت‌های آن خیره Ù…ÛŒ شوم ایشان را تØسین می‌کنم.
در آن زمان ما در منزل یک کارگاه Ú©ÙˆÚ†Ú© نجاری داشتیم Ùˆ تقریباً تمام دکورهای منزل را پدر خودشان می‌ساختند Ùˆ گاهی هم نجار Ù…ØÙ„ هر چند وقت یکبار به منزل ما می‌آمدند Ùˆ به طرØ‌های پدر نگاه می‌کردند Ùˆ ایده می‌گرÙتند.
با شروع جنگ این کارگاه تعطیل شد و ایشان تمام وقت و نیروی خود را در این راه گذاشتند.
با پیروزی انقلاب Ùˆ شروع جنگ تØمیلی تلاش ایشان دو صد چندان شد. طوری Ú©Ù‡ از اولین روز جنگ Ú©Ù‡ مأموریت ایشان در پایگاه سوباشی بود، پدر را تا 40 روز در منزل ندیدیم Ùˆ بعد از 40روز برای مدت خیلی کوتاهی به ما سر زدند Ùˆ دوباره به منطقه برگشتند. بعدها به گونه‌ای شد Ú©Ù‡ هر 5 تا 6 ماه یک‌بار پدر را می‌دیدیم.
* این کمبود پدر را چگونه جبران می‌کردید؟
* من در آن زمان 7 تا 8 سال داشتم Ùˆ همه چیز را درک می‌کردم. جنگ ظاهری تلخ دارد Ú©Ù‡ همه آن را اØساس می‌کنند Ùˆ زیر پوست آن تلخ‌تر است Ú©Ù‡ شاید خانواده‌های نظامی Ùˆ Ùرزندان آن‌ها Ú©Ù‡ در پایگاه‌ها Ùˆ کسانی Ú©Ù‡ در این شهرک‌ها زندگی می‌کنند آن را بیشتر اØساس می‌کنند.
در این شهرکها شاهد این بودیم Ú©Ù‡ همسایه‌مان، پدر دوستمان شهید می‌شد Ùˆ وقتی دوستمان دیگر در جمعمان نبود، در آن دوران کودکی Ùقدان او را برایمان توجیه می‌کردند. مثلاً به ما می‌گÙتند Ú©Ù‡ پدر علی Ú¯Ù… شده Ùˆ دیگر علی در جمعمان نبود.
خلبان‌هایی را می‌دیدیم Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø§Ø² منزل با بدرقه خانواده خارج می‌شدند Ùˆ دیگر بر نمی‌گشتند Ùˆ به خاطر همان Ùشارهای عصبی به کارکنان Ùˆ خانواده‌هایشان وارد می‌شد.
گاهی همسرانشان با قرص‌های اعصاب می‌خوابیدند و همچنان که از دوستان خود می‌بینم که این مشکلات عصبی هنوز برایشان باقی مانده است.
هنوز وقتی تلÙÙ† منزلمان زنگ Ù…ÛŒ خورد اضطراب این مساله را دارم Ú©Ù‡ ممکن است خبر بدی را بشنوم Ùˆ یا به گوشی موبایلم تا وقتی مخاطب را نشناسم پاسخ نمی‌دهم Ùˆ یا صدای مارش رادیو را Ú©Ù‡ در آن زمان Ù…ÛŒ شنیدیم تنمان می‌لرزید Ú©Ù‡ مبادا خبر بدی بشنویم.
در آن زمان امکانات آن چنانی مثل موبایل یا تلÙÙ† نبود Ùˆ گاه پدرمان را بعداز 6 ماه هم نمی‌دیدیم Ùˆ اصلاً نمی‌دانستیم Ú©Ù‡ کجا هستند Ùˆ همیشه با این دلهره‌ها زندگی می‌کردیم Ùˆ بزرگ شدیم، Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ هر 5 تا 6 ماه یک‌بار پدر را می‌دیدیم Ùˆ تمام کارهای منزل بر دوش مادرم بود.
از آنجایی Ú©Ù‡ مادرم Ùرهنگی بودند، در چنین شرایط جنگی Ú©Ù‡ باید برای تهیه هر چیزی ص٠می‌ماندیم، وظیÙÙ‡ Ùˆ مسئولیت مادرم بیشتر از هر زمان دیگری بود.
در پایگاه‌ها، Ùرقی Ú©Ù‡ بین خانواده‌های خلبان Ùˆ غیر خلبان بود، این بود Ú©Ù‡ معمولاً خلبان بعد از انجام ماموریت به خانه‌اش بر می‌گشت Ùˆ معمولاً عمده پروازها هم به علت نور خورشید در ØµØ¨Ø Ø§Ù†Ø¬Ø§Ù… می‌شد Ùˆ تا ظهر در صورت موÙÙ‚ بودن عملیات به خانه بر می‌گشت ولی برای ما اینچنین نبود Ùˆ تا شش ماه Ùˆ گاهی هم بیشتر اطلاعی Ùˆ خبری از پدرمان نداشتیم. همیشه در آرزوی این بودیم Ú©Ù‡ پدرمان را در منزل ببینیم.
* شما به عنوان Ùرزند یکی از سرشناس‌ترین شهدای نظام اسلامی، Ú†ÛŒ میزان از وضعیت دیگر Ùرزندان شهدا مطلعید؟
هر از چند گاهی با Ùرزندان شهدا Ú©Ù‡ Øدود 20 تا 30Ù†Ùر هستند جلساتی دوره‌ای داریم. ولی Ùرقی Ú©Ù‡ من با دیگر Ùرزندان شهدا دارم این است Ú©Ù‡ من جنگ را درک کردم. بعضی از این Ùرزندان 2 یا 3 ساله بودند Ú©Ù‡ پدرانشان به شهادت رسید Ùˆ بعضی هم مثل Ùرزند شهید نامجو Øتی به دنیا نیامده بودند Ú©Ù‡ پدرانشان را از دست دادند.
ولی من زمانی Ú©Ù‡ پدرم به شهادت رسیدند 22 ساله بودم Ùˆ دانشجوی ترم اول کارشناسی ارشد دانشگاه صنعتی شری٠بودم Ùˆ تمام دوران کودکیم را در این پایگاههای نظامی گذراندم Ùˆ به نوعی Ùرزند پایگاه هستم.
* با توجه به سن شما، قاعدتا باید خاطراتی از ایام دÙاع مقدس داشته باشید. آن روزها را چطور سپری کردید؟
عراق در 6 ماه اول جنگ Ùشار زیادی را بر ایران وارد کرده بود Ùˆ در این 6 ماه خیلی از Ù†Ùرات به شهادت رسیدند. این Ùشار چنان زیاد بود Ú©Ù‡ شهید Ùکوری در روز چهاردهم یا پانزدهم مهرماه این Ùشار را این گونه ØªØ´Ø±ÛŒØ Ú©Ø±Ø¯Ù†Ø¯ Ú©Ù‡ می‌گÙتند شاید امروز روز آخر جنگ باشد.
یک هواپیما هم نباید روی زمین باشد Ùˆ باید تا پای جان از کشورمان دÙاع کنیم Ùˆ اØتمال شهادتمان قطعی است Ùˆ یا در پایگاه دزÙول یادم هست Ú©Ù‡ هواپیماهای عراقی در شب بلند Ù…ÛŒ شدند Ùˆ با تیربار سربازهایمان را مورد هد٠قرار می‌دادند Ùˆ تعداد زیادی از خلبان‌های ما 2 تا 3 بار اجکت کردند Ùˆ در دÙعاتی هم به اسارت رسیدند.
* شما متمایزترین خصوصیت پدرتان را در مقایسه با دیگر شهدا و همرزمانش در چه چیزی می‌بینید؟
چیزی Ú©Ù‡ پدرم را از دیگران متمایز کرده، دانشی است Ú©Ù‡ آن را به مرØله عمل رسانده بودند Ùˆ آن را در عملیات‌هایی همچون والÙجر 8 به کار گرÙته بودند.
اگر پای صØبت کسانی Ú©Ù‡ در عملیات والÙجر هشت شرکت داشتند بنشینید، می‌بینید Ú©Ù‡ با Ú†Ù‡ دانشی Ùˆ با Ú†Ù‡ امیدی توانستند به همرزمانشان Ú©Ù…Ú© کنند. همه دیدند Ú©Ù‡ ایشان چطور هر سایت هاوک را به چند قسمت تقسیم کردند Ùˆ مدیریت کردند Ùˆ می‌توان Ú¯Ùت عملیات والÙجر 8 نقطه عطÙÛŒ در تاریخ کشور بود Ùˆ این ممکن نبود مگر تسلط کامل بر کار Ùˆ دانشی Ú©Ù‡ به مرØله عمل رسیده باشد.
وقتی Ú©Ù‡ در یک روز 3 تا از رادارهای ما توسط عراق منهدم شد Ùˆ دلیل آن این بود Ú©Ù‡ عراق Ø³Ù„Ø§Ø Ø¬Ø¯ÛŒØ¯ÛŒ از غرب گرÙته بود، در آن زمان متوجه شدند Ú©Ù‡ این موشک از سوی هواپیمای سوخو 22 شلیک شده بود Ùˆ راه مقابله با آن هم این گونه است Ú©Ù‡ به طور مثال وقتی رادار روشن شد بعد از Ùلان ثانیه Ùˆ بعد از Ùلان سیگنال رادار را خاموش کنند چون موشکهای جدید عراقی ضد رادار است Ùˆ…
با همین امکانات Ú©Ù… توانستند در مقابل بسیاری از Øملات دشمن مقاومت کنند Ùˆ این ابتکارات خاص ایشان بود.
گویا در Ø·ÛŒ این عملیات برق یکی از دستگاه‌های سایت‌ها قطع شده بود Ùˆ در پاسخ به Ù†Ùر کادری Ú©Ù‡ می‌گÙت برق قطع شده، چکار کنم Ùˆ وقتی Ú©Ù‡ همه شهادت را در جلوی چشمانشان Ù…ÛŒ دیدند Ùˆ در زمانی Ú©Ù‡ همه امید خود را از دست داده بودند Ú¯Ùتند Ú©Ù‡ هر Ú†Ù‡ در جلوی خودت Ù…ÛŒ بینی کنار بذار Ùˆ دیگه به اسکوپ رادار نگاه Ù†Ú©Ù†.
با اطلاعاتی Ú©Ù‡ من به تو می‌دهم، به خدا توکل کن، تو Ù…ÛŒ توانی با روØت Ùˆ Ùکرت موشک را Ùایر (شلیک) کنی Ùˆ همان هم شد Ùˆ توانستند عملیات را با موÙقیت به پایان برسانند.
* یکی از ویژگی‌های جنگ ما این بود Ú©Ù‡ Ùرماندهان عالیرتبه، خود در خط مقدم بودند Ùˆ خیل عظیم شهدا و مجروØین در میان Ùرماندهان نیز گواه این مطلب است. پدر شما هم از این قاعده مستثنی نبود.
بله. پدرم در Ø·ÛŒ جنگ، شیمیایی هم شده بودند Ùˆ در Ù‡Ùت، هشت سال اخیر Øس بویایی خود را بطور کامل از دست داده بودند Ùˆ به‌رغم درمان‌هایی Ú©Ù‡ انجام شد ولی بعضی مشکلات Ùˆ آثار شیمیایی شدن در ایشان باقی مانده بود از جمله اینکه هر چند وقت یکبار جایی از بدنشان Ú©Ù‡ معمولا ک٠پا هم بود زخم می‌شد Ùˆ برای رÙع این مشکل در پوتینشان پنبه می‌گذاشتند.
براثر Ùشارهایی Ú©Ù‡ به ایشان در این مدت وارد شده بود سکته کردند ولی باز هم دست از کار نکشیدند تا ساعت 12 مشغول کار بودند Ùˆ بعد از آن هم با پیکانی Ú©Ù‡ در اختیار داشتند برای سرکشی می‌رÙتند. هر چند وقت یکبار هم Ú©Ù‡ رنگ این پیکان لو می‌رÙت رنگ آن را عوض می‌کردند.
*بعد از شهادت شهید ستاری، تعدادی از کارکنان Ùˆ خانواده‌هایشان از کمک‌های شهید ستاری سخن Ú¯Ùتند. در این خصوص Ú†Ù‡ اطلاعی دارید؟
در بØØ« Ú©Ù…Ú© به پرسنل کم‌توان مالی Ùˆ خانواده کاملاً بی‌اطلاع بودیم. کارهای ایشان معمولا مخÙیانه بود Ùˆ خودشان Ùˆ تیمی Ú©Ù‡ باهم بودند خبر داشتند.
یادم هست یک روز برای برداشتن وسیله‌ای درب صندوق ماشین را باز کردم Ùˆ مقدار زیادی روغن Ùˆ برنج Ùˆ … دیدم.
هیچ وقت از پدر نشنیدم Ú©Ù‡ با آن همه برنج Ùˆ روغن Ú†Ù‡ کردند، ایشان همیشه Ù…ÛŒ Ú¯Ùتند Ú©Ù‡ باید به متوÙی‌ها توجه کرد چون در آن زمان بیمه Ùˆ این مسائل نبود تا Øقوق به صورت کامل پرداخت شود.
معمولاً به خانواده های شهدا توجه Ùˆ Øمایت می‌شد ولی خانواده‌های کارکنان متوÙÛŒ باید سر سال منازل سازمانی را تخلیه می‌کردند Ùˆ Øتی Øقوق آنها کامل پرداخت نمی‌شد.
به این خانواده‌ها توجه خاصی داشتند. خانواده های کارکنان را مثل خانواده خود دوست داشتند.
در یکی از روزها به همراه خانواده به اردوگاه تÙریØÛŒ بیشه کلا رÙته بودیم وارد اردوگاه Ú©Ù‡ شدیم یکی از کارکنان نیروی هوایی را با یک پیکان مدل پایین دیدیم.
در آن زمان ماشین شخصی نداشتیم Ùˆ ایشان با چنان ناراØتی Ú¯Ùتند: ببین Ú†Ù‡ ماشینی زیر پای بچه‌هاست Ùˆ خیلی خودش را مقصر Ù…ÛŒ دانست Ú©Ù‡ چرا زمینه‌ای برای ارتقا معیشت کارکنان ایجاد نکرده است.
به بعضی از همکاران تعلق خاطری خاص داشت و آنها را مانند خانواده‌اش دوست داشت. من هیچ وقت گریه پدرم را ندیده بودم یا اگر گریه‌ای هم بود جلو ما نبود. اما وقتی شهید بابایی به شهادت رسیدند گریه ایشان را دیدم.
*پدر شما بعد از جنگ هم در عالیترین مسئولیت نیروی هوایی خدمت کردند Ùˆ از این Øیث یکی از باسابقه‌ترین Ùرماندهان بودند. بنابراین کماکان علی‌رغم اتمام جنگ، شما از نعمت پدر Ù…Øرومید. بÙرمایید Ùرمانده نیروی هوایی چقدر بعد از جنگ در کنار خانواده بود؟
*بعد از جنگ هم تقریباً تمام وقت در نیروی هوایی بودند و کمتر با خانواده بودند و چقدر وقتش را با پرسنلی که تازه وارد نیرو شده بودند و شاید 14و 15 ساله بودند می‌گذراند.
یادم هست در سال 73 در واقعه 16 آذر، پدر اولین کسی بود Ú©Ù‡ خوش را به آوار رساند. یکی از همکاران تعری٠می کند Ú©Ù‡ به ایشان Ú¯Ùتیم: «جلو نرو خطرناکه.» در پاسخ Ú¯Ùتند: «بچه‌ام زیر آواره داره زجه می‌زنه چطور جلو نرم»، من در آن شب با پدرم در بیمارستان نیرو بودم شاید Øدود 20تا 30 Ù†Ùر در بیمارستان بودند Ú©Ù‡ تعدادی هم در ICU بودند تا ØµØ¨Ø Ø¨Ø§Ù„Ø§ÛŒ سر آنها ماندند Ùˆ با خانواده‌هایشان تماس گرÙتند.
آنقدر توجه ویژه به آنها داشت Ú©Ù‡ مطمئنم اگر چنین اتÙاقی برای من می‌اÙتاد پدرم همچین کاری برای من انجام نمی‌دادند.
درست 25 روز بعد از این واقعه پدرم به شهادت رسیدند. من به ÙˆØ¶ÙˆØ Ù…ÛŒâ€ŒØ¯ÛŒØ¯Ù… Ú©Ù‡ زندگی پدرم با کارش Ø´Ú©Ù„ گرÙته بود.
*در بعضی از بازدیدها همراه پدر بودید. از آن بازدیدها چه خاطراتی دارید؟
Øدود 2 تا 3 ماه قبل از شهادت پدرم من تازه Ùارغ التØصیل دوره کارشناسی شده بودم Ùˆ در دوره کارشناسی ارشد دانشگاه شری٠قبول شده بودم ولی آغاز کلاسهای ما با یک تاخیر 4تا 5 ماه از ترم دوم شروع Ù…ÛŒ شد.
بنابراین من وقت بیشتری داشتم تا با پدرم باشم Ùˆ در بعضی از بازدیدها به همراه ایشان بودم در همین سال 73بود Ú©Ù‡ برای بازدید به بوشهر رÙتیم.
وقتی وارد پایگاه بوشهر شدیم پدرم برای بازدید سایت موشکی S200 رÙته بودند.
گویا این سیستم چون روسی بود در آب Ùˆ هوای بوشهر در قسمت خنک کننده دچار مشکل شده بود. بعد از بازدیدها ساعت 12 شب به مهمانسرا آمدند Ùˆ گویا خواسته بودند کلیه کتاب‌های مربوط به این سیستم را به مهمانسرا بیاورند Ùˆ تازه در مهمانسرا کار ایشان شروع شده بود Ùˆ تا پاسی از شب به مطالعه این کتاب‌ها برای رÙع این مشکل مشغول بودند.
آن شب از من هم مشورت خواستند من در پاسخ Ú¯Ùتم من باید کتابهایم همراهم باشد.
پدرم به Ù…Ø²Ø§Ø Ú¯Ùتند: «تو هم شدی امام Ù…Øمد غزالی Ú©Ù‡ کتابهاش همیشه همراهش بود».
دوباره ساعت 5 ØµØ¨Ø Ø¨Ø§Ø²Ø¯ÛŒØ¯Ù‡Ø§ شروع شد کسی Ú©Ù‡ بتواند علمی را وارد عمل کند باید آن را درک کند.
یا وقتی Ú©Ù‡ هواپیماهای اÙ-7 از چین خریداری شد، برای Ø·Ø±Ø Ø±Ù†Ú¯ 6 تا 7 ماکت در خانه طراØÛŒ کردند Ùˆ شاید بگویم صد رنگ ساختند Ùˆ این ماکت‌ها را با رنگ‌های مختل٠شروع به رنگ زدن کردند Ùˆ گاهی این ماکت‌های رنگ شده را در Ø¢Ùتاب قرار می‌دادند تا میزان استتار را در نور Ø¢Ùتاب بررسی کنند تا این هواپیماها در درگیری های هوایی نزدیک در زوایای مختل٠تا Øد امکان مستتر باشند.
زندگی برای ایشان با کار ممکن بود این اواخر بعد از اینکه ساعت 11 تا 12 شب به منزل بر می‌گشتند در بØØ« تدوین کتاب‌های نیروی هوایی مشغول بودند. کتابی درباره اولین ها داشتند اولین پایگاه‌ها ،اولین خلبان‌ها Ùˆ …
دیدگاه پدرم به آینده کاملاً روشن بود. خیلی از مسائلی را که ایشان بیان می‌کردند بعد از چند سال نتیجه آن مشخص می‌شد.
کارآموزی من در مجتمع اوج نیروی هوایی بود. در آن زمان با آن امکانات Ú©Ù… شاید Ùکر ساختن هواپیما توسط نیروی هوایی برای خیلی‌ها بعید بود اما با زمینه‌هایی Ú©Ù‡ در آن زمان ایجاد کردند این کار انجام شد.
*قبل از شهادت، سخنی با شما مرتبط به شهادت خود نداشتند؟
* Øدود 5 تا 6ماه قبل از شهادتشان این اØساس Ú©Ù‡ قرار است از جمع ما بروند را داشتند Ùˆ گاهی این مطالب را بیان می‌کردند.
آخرین جمع خانوادگی که داشتیم در شب یلدا سال 73 بود. برای من عجیب بود. چون یادم نیست که شب یلدا ما هیچ وقت دور هم جمع شده باشیم. ولی آن سال دور هم بودیم و آخرین عکس‌های خانوادگی که داریم از همان شب یلدا سال 73 بود.
اتÙاقاً چند Ù†Ùر از بستگان ما هم Øضور داشتند. در Øالی Ú©Ù‡ از خاطرات دوران جوانی صØبت می‌کردند Ùˆ می‌گÙتند Ú©Ù‡ من اوج را رد کردم Ùˆ گویا این را درک کرده بودند Ú©Ù‡ آخرین شب یلدایی است Ú©Ù‡ با هم هستیم، پدر هیچ وقت در خانه نبودند ولی در همان مدت کوتاهی Ú©Ù‡ در منزل Øضور داشتند چنان مدیریتی داشتند Ú©Ù‡ به‌رغم Øالت نظامی Ú©Ù‡ داشتند، نظارت کامل هم داشتند.
یادم هست Ú©Ù‡ در کنکور سال 69 وقتی در کنکور قبول شدم، ایشان اولین کسی بودند Ú©Ù‡ با من تماس گرÙتند Ùˆ به من تبریک Ú¯Ùتند. Øتی Ú¯Ùتند Ú©Ù‡ رتبه 33 کنکور را کسب کردم.
جالب اینجاست Ú©Ù‡ بعد از تماس تلÙÙ†ÛŒ وقتی شب بعد از کار به منزل آمدند طوری برخورد کردند Ú©Ù‡ انگار هیچ اتÙاق خاصی Ù†ÛŒÙتاده است Ú©Ù‡ بعدها متوجه شدم به مادرم Ú¯Ùته بود Ú©Ù‡ این طور برخورد کردم تا سورنا بداند Ú©Ù‡ این رتبه خیلی هم Ú©Ù… است Ùˆ Øالا Øالاها باید کار کند.
بعد از گذراندن دوره کارشناسیم چون در دانشگاه شری٠شاگرد اول دوره لیسانس شده بودم، بورس دانشگاه برکلی را گرÙته بودم Ùˆ تقریبا تمام کارهایم را انجام داده بودم Ùˆ در آخر شاید صØبت من با پدر 5 دقیقه هم طول نکشید Ú©Ù‡ ایشان Ú¯Ùتند: «نرو، چون اگر بروی ممکن است برنگردی و این نه به Ù†Ùع تو Ùˆ نه به Ù†Ùع من است».
با یک کلمه «نه »پدرم، من هم برنامه رÙتن به دانشگاه برکلی را کنار گذاشتم Ùˆ کارشناسی ارشدم را در دانشگاه صنعتی شری٠گذراندم. چون ایشان را قبول داشتیم Ùˆ نظر ایشان برایمان مهم بود Ùˆ این راهنمایی‌های پدرم در زندگی ما کاملاً موثر بود.
* Ùˆ مهمترین سوال اینکه چنین شخصیت بزرگواری Ú©Ù‡ در عالیترین مسئولیت های نظام خدمت کرده، Ùرزندان خود را چطور تربیت کرد؟ آیا شما بواسطه مسئولیت پدر، از امتیازات خاصی برخوردار بودید؟
بعد از شهادت پدرم از اینکه چنین کسی را از دست داده بودم، خیلی از چیزها را در زندگی از دست داده بودم. بعد از آن مشکلات زیادی برایم پیش آمد.
شاید برایتان این سوال باشد Ú©Ù‡ چرا Ùرزندان انسان‌های معرو٠و موÙÙ‚ØŒ معرو٠نمی‌شوند؟ من سئوالتان این گونه پاسخ می‌دهم Ú©Ù‡ چون Ùرزندان آنها شاهد هزینه‌های بودند Ú©Ù‡ پدرانشان در زندگی پرداختند.
من خودم شاید بارها شاهد گریه های مادرم بودم Ùˆ هیچ وقت نمی‌خواهم Ùرزندم موقعیت Ùˆ اضطراب دوران کودکیم را داشته باشد.
یادم هست بعد از عملیات مرصاد خانواده Ùˆ از جمله خود من تهدید شدیم. من خیلی از برخورد هایی Ú©Ù‡ پدرم در زندگی داشتند نمی‌توانم برای Ùرزندانم تØمل کنم.
من هیچ وقت سرویسی برای رÙت Ùˆ آمد نداشتم پدرم تمایل داشتند Ú©Ù‡ من با اتوبوس رÙت Ùˆ آمد کنم.
Øتی در پاسخ به یکی از دوستان Ú©Ù‡ چرا Ùرزندت را با اتوبوس می‌Ùرستی Ú¯Ùتند: «برای اینکه بداند در همین Øد است Ùˆ بعدها بعد از دست دادن موقعیت Ùˆ برقراری ارتباط با شرایط وقت برایش سخت نباشد» تØمل این شرایط برای هر کسی مقدور نیست.
من نمی‌گویم Ú©Ù‡ پدرم انسان خارق‌العاده‌ای بود. ولی ویژگی‌هایی داشتند Ú©Ù‡ هر کسی این ویژگی‌ها را نمی‌تواند داشته باشد. آن قدر به مال دنیا بی‌تÙاوت بودند Ú©Ù‡ کمتر کسی را می‌توان این گونه پیدا کرد. بعد از شهادتشان ما خانه‌ای برای استقرار نداشتیم. Øتی خودرو هم نداشتیم.
* این روزها چقدر یاد پدر می‌کنید؟
یاد پدر خیلی زنده است. ماکتی در خانه درست ‌کردند Ú©Ù‡ شبیه باند 29 Ùرودگاه مهرآباد بود Ùˆ Øدود 20تا 30 هواپیما در آنجا بود البته تعدادی را خودم Ùˆ تعدادی را پدرم ساخته بودند.
آن ماکت را دارم و هنوز هم وقتی به آن ماکت نگاه می‌کنم، یاد آن روزها در من زنده می‌شود.
با وجود اینکه سال‌ها از شهادتشان می‌گذرد هنوز انتظار دارم که پدرم این در را باز کنند و وارد اتاق شوند.
در برهه‌هایی از زندگی Ú©Ù‡ در شرایطی خیلی سختی قرار گرÙته بودم Ùˆ ممکن بود Ú©Ù‡ اتÙاق خیلی بدی برایم بیÙتد Ùˆ خیلی بد تمام شود، Øضور پدرم را Øس کردم Ùˆ این اتÙاق گاهی برای خواهرهایم هم رخ می‌دهد Ú©Ù‡ ما Øضور ایشان را در زندگی‌مان Øس می‌کنیم Ùˆ هنوز اØساس می‌کنیم Ú©Ù‡ ایشان مراقب ما هستند Ùˆ بر خانواده نظارت دارند Ùˆ اینکه شهدا همیشه زنده‌اند را من به طور ÙˆØ§Ø¶Ø Øس کردم.