به گزارش گنابادتایمز ، رضا عطاران را Ù…ÛŒ توان بهترین کمدین تاریخ سینمای ایران نام نهاد ØŒ رضا عطاران متولد 20 اردیبهشت 1347 است اودر Øالیکه Ùقط 3 ماه Ùˆ 20 روز سن داشت مادر خود را بر اثر زلزله  کاخک از دست داد.
مجله خانواده سبزدر آخرین شماره خود Ú¯Ùتگویی با خانواده ÛŒ ÙˆÛŒ انجام داده است Ú©Ù‡ در این Ùرصت به انتشار آن Ù…ÛŒ پردازیم.
رضا عظاران در سال Û±Û³Û´Û· در مشهد مقدس متولد شده از Û±Û¶ سالگی به تئاتر روی آورده است. بنابر درخواست های مکرر شما به کودکی Ùˆ دوران طلایی ÙˆÛŒ در مشهد مقدس Ùˆ Ù†Øوه ورود او به دنیای هنر اشاره کرده ایم Ú©Ù‡ امیدواریم مورد پسند شما قرار بگیرد، با ما همراه باشید تا سری به Ù…Øله کودکی رضا عطاران بزنیم. البته Ú¯Ù¾ÛŒ هم با پدر مهربانش، خواهرش Ùˆ دوستانش زده ایم.Â
ÙˆÛŒ در میدان ضد، خیابان کوشش (یکی از Ù…Øله های قدیمی مشهد) متولد شده است، او Ú©Ù‡ Ùرزند سوم خانواده Ù…Øسوب Ù…ÛŒ شود، اصالتاً کاخکی بوده Ùˆ در کودکی مادر خود را بر اثر زلزله ای در کاخک از دست داده است. آقا رضا Ú©Ù‡ Û² خواهر بزرگتر Ùˆ یک برادر کوچکتر از خود دارد در خانواده ای گرم Ùˆ صمیمی پرورش یاÙته Ùˆ در Øال Øاضر به همراه همسرش در تهران زندگی Ù…ÛŒ کند، بنا به Ú¯Ùته دوستان هم Ù…Øله ای، رضا عطاران سالی چند بار برای زیارت Ùˆ دیدن پدر Ùˆ خانواده اش به مشهد سÙر Ù…ÛŒ کند.
کودکی درس خوان، زرنگ Ùˆ Øر٠شنو!!
پدر مهربانش با کلامی زیبا Ùˆ دلنشین برای ما تعری٠می کند: رضا بسیار باهوش Ùˆ با استعداد بود، در تمامی دوران تØصیل Ùˆ مدرسه اش، یک بار ندیده ام Ú©Ù‡ او در خانه درس بخواند Ùˆ با مشقی بنویسد، گاهی با عصبانیت به او Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم: «پسر جان تو Ú†Ù‡ جوری Ùردا Ù…ÛŒ تونی امتØان بدی وقتی هیچی درس نخوندی!» در جوابم با خون سردی Ù…ÛŒ Ú¯Ùت: باباجان شما از من نمره خوب Ù…ÛŒ خواهی Ùˆ من برای شما نمره خوب Ù…ÛŒ آورم، خدا رو گواه Ù…ÛŒ گیرم Ú©Ù‡ هر سال هم شاگرد اول Ù…ÛŒ شد Ùˆ من را رو سÙید Ù…ÛŒ کرد (با خنده)
با بازیگری رضا مخال٠بودم!
وقتی از پدر بهترین کمدین کشور پرسیدم: با بازیگر شدن پسرش مواÙÙ‚ بوده یا نه؟ با همان Ù„ØÙ† زیبا Ùˆ خواستنی مصرانه Ú¯Ùت: چرا دروغ بگویم اولش بله! مخال٠بودم، هم درکی از این رشته نداشتم Ùˆ با خودم Ù…ÛŒ Ú¯Ùتم Ú©Ù‡ کار خوبی نیست، هم عقلم Ú©Ù… بود (با خنده) اما وقتی شوق رضا رو نسبت به هنر Ùˆ بازیگری دیدم، Ú¯Ùتم: خیله خوب بابا جان به کارت برس (Ù…ÛŒ خندد)
خوشØال شدم Ú©Ù‡ دیدم مردم را Ù…ÛŒ خنداند!
وقتی اولین کار او «ساعت خوش» را از تلویزیون دیدم Ú©Ù„ÛŒ خندیدم Ùˆ خوشØال شدم Ú©Ù‡ او Ù…ÛŒ تواند مردم را بخنداند، رضا بی دریغ، ساده Ùˆ راØت بازی Ù…ÛŒ کند Ùˆ خودش را نمی گیرد Ùˆ من اگر به او اÙتخار نکنم Ú†Ù‡ کاری Ù…ÛŒ توانم انجام دهم؟ (باز هم Ù…ÛŒ خندد)
یره تو خجالت نمی کشی عاشق موش شدی؟
اولین تئاتری Ú©Ù‡ رضا عطاران در آن ایÙای نقش کرد «موش عاشق» نام داشت Ú©Ù‡ در مشهد مقدس به روی صØنه رÙت، پدرش تعری٠می کند Ú©Ù‡ «وقتی نمایش را به همراه خواهرش دیدیم، به او Ú¯Ùتم، یره (باور) تو خجالت نمی کشی؟ دختر تو نمایش Ú©Ù… بود Ú©Ù‡ تو عاشق موش شدی؟» (با خنده)
کاراکتر پدر در کارهای عطاران
 خانواده اش برایمان تعری٠می کنند، در سریال زیر آسمان شهر Ú©Ù‡ رضا نویسنده آن بود تقریباً بابا را به نمایش گذاشته بود، زمانی Ú©Ù‡ خشایار با چوب دستی خود به دنبال Ùولاد Ù…ÛŒ کرد مانند کودکی ما بود Ú©Ù‡ پدر نیز در کودکی ما چوبی بر Ù…ÛŒ داشت Ùˆ دنبال مان Ù…ÛŒ دوید! (با خنده) یا در Ùیلم «خوابم میاد» Ú©Ù‡ در یکی از سکانس ها همه بچه ها در خانه سرهنگی جمع Ù…ÛŒ شدند Ùˆ تلویزیون Ù…ÛŒ دیدند، آن هم به کودکی ما بر Ù…ÛŒ گردد، آن زمان چون تلویزیون Ú©Ù… بود همه بچه های Ù…ØÙ„ در خانه یکی از همسایه ها «که سرهنگ ارتش» بود جمع Ù…ÛŒ شدیم Ùˆ برنامه کودک نگاه Ù…ÛŒ کردیم، این تصویرها از کودکی در ذهن رضا مانده است Ú©Ù‡ در Øال Øاضر او در ساخت Ùیلم هایش از آن خاطرات Ú©Ù…Ú© Ù…ÛŒ گیرد!
به تلویزیون می روم و معرو٠می شوم
خواهر عطاران، خاطره ای از نوجوانی رضا به یاد دارد، او به ما از Ù†Øوه ورود رضا به تئاتر Ù…ÛŒ گوید: به یاد دارم Ú©Ù‡ روزی رضا به همراه دوستش «Øمید Øقیقی» به خانه آمد، من از پشت پنجره به Øر٠های آنها گوش Ù…ÛŒ دادم Ùˆ دقت Ù…ÛŒ کردم، برادرم رضا به دوستش Ù…ÛŒ Ú¯Ùت: بهت ثابت Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ از همین تئاترها به صدا Ùˆ سیما خواهم رÙت! دوستش هم Ú©Ù‡ باور نمی کرد مدام از او Ù…ÛŒ پرسید، تو واقعاً Ù…ÛŒ خواهی به تلویزیون بروی؟ اصلاً مگر Ù…ÛŒ توانی؟ Ùˆ رضا هم با صدایی Ù…ØÚ©Ù… Ùˆ رسا رو به Øمید کرد Ùˆ Ú¯Ùت: Øالا Ù…ÛŒ بینی Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ روم Ùˆ معرو٠می شوم! Ùˆ کار خودشم کرد، Øر٠رضا از همون اول هم Øر٠بود! (لبخند Ù…ÛŒ زند)
Øیاط خانه را سینما کرده بود
خواهر آقا رضا عطاران Ù…ÛŒ گوید: رضا Ùˆ دوستانش از همان کودکی به دنیای هنر Ùˆ بازیگری علاقمند بودند تا جایی Ú©Ù‡ پدرم وقتی دید نمی تواند مانع او شود، پرده ای را در Øیاط خانه تعبیه کرد تا رضا بتواند در آنجا نمایش اجرا کند، رضا Ùˆ دوستانش هم Ú©Ù‡ از زرنگی Ú©Ù… نداشتند، نقشه هایی کشیدند Ùˆ برای خودشان سینمایی راه انداختند. رضا Ú©Ù‡ خود نمایش های چارلی چاپلین را اجرا Ù…ÛŒ کرد، یکی از دوستانش را بسیج کرده بود تا بلیت درست کند Ùˆ از هر کسی Ú©Ù‡ برای دیدن نمایش به خانه Ù…ÛŒ آید Û² تومن پول بگیرد Ùˆ به او بلیتی بدهد! (با خنده). این کار برای من Ùˆ خانواده ام بسیار زیبا بود، چون عشق رضا به بازیگری را نشان Ù…ÛŒ داد.
از پدر می ترسید
خواهر بزرگترش Ùاطمه خانم برایمان تعری٠می کند: رضا عصرها در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ خودمان به همراه دوستانش Ùوتبال بازی Ù…ÛŒ کرد، یک روز بعد از بازی Ú©Ù‡ به خانه آمد دیدیم Ú©Ù‡ لنگان لنگان راه Ù…ÛŒ رود، Ù†Ú¯Ùˆ Ú©Ù‡ یکی از بچه های قلدر Ù…ØÙ„ روی پایش اÙتاده بود Ùˆ پای رضا شکسته بود، بعد از Û³ روز Ú©Ù‡ Øاضر شد به دکتر برویم، وقتی پزشک از او پرسید Ú©Ù‡ چرا زودتر Ù†Ú¯Ùتی به دکتر Ú¯Ùت: آخه از پدرم Ù…ÛŒ ترسم، Ù…ÛŒ ترسیدم Ú©Ù‡ دیگر نگذارد بازی کنم!!! (با خنده)
Ú†Ù‡ Ù†Ùر اول باشم Ú†Ù‡ بیستم، من پدر رضا عطارانم!
وقتی Ú©Ù‡ Ú¯Ùتم این Ú¯Ùته شما چاپ میشه با Ù„ØÙ†ÛŒ جدی Ùˆ قاطع Ú¯Ùت: بله بله بله، Øتماً چاپ کنید، به دیوار هم بزنید، اÙتخار Ù…ÛŒ کنم Ú©Ù‡ پدر رضا عطارانم، شما بگید، وقتی یک کارمند بانک میاد Ùˆ کاغذ من رو Ù…ÛŒ گیره، خودش هم همه کارها رو درست Ù…ÛŒ کنه، Ù…ÛŒ تونم بگم نه؟ (با خنده) در هر اداره Ùˆ یا بانکی در Ù…Øله خودمان Ú©Ù‡ وارد Ù…ÛŒ شوم من را Ù…ÛŒ شناسند Ùˆ به من لط٠دارند Ùˆ کارم را به Ù†ØÙˆ اØسن راه Ù…ÛŒ اندازند، این سوء استÙاده از نام پسرم نیست بلکه یک سرÙرازی برای من Ù…Øسوب Ù…ÛŒ شود.
 تصاویری متÙاوت از رضا عطاران
Â