تاریخ : پنج شنبه, ۱۲ مهر , ۱۴۰۳ 30 ربيع أول 1446 Thursday, 3 October , 2024
3

وقتی کسی می میرد . . .

  • کد خبر : 2131
  • 22 شهریور 1392 - 14:50
وقتی کسی می میرد  . . .

رسوم روستای سقی ، برای برگزاری مراسم کفن و دفن اموات رسوم خاصی است.

به گزارش گنابادتایمز به نقل از پایگاه اطلاع رسانی روستای سقی،  رسوم این روستا برای برگزاری مراسم کفن و دفن اموات رسوم خاصی است.

در روستای ما وقتی که کسی از دنیا می رود ، رسوم خاصی بر آن حکمفرماست ، که در این پست به آن اشاره خواهد شد .

قدیم ، وقتی که کسی از دنیا می رفت ، بلافاصله پس از اطلاع رسانی ، تابوت را که از جنس چوب هم بود ، به درب منزل آن مرحوم می آوردند .

پس از این که تابوت را می آوردند ، عده ای برای حمل تابوت به منزل آن مرحوم می آمدند .

اگر میت ، مرد بود و همسرش زنده بود و توانایی اداره بازماندگان را داشت ، کفن میت را به همراه مقداری کافور ، سدر و صابون جهت شستشوی میت را در « کلتاس » keltas که معولا از جنس مس بود ، آماده می کرد و به « حمومی » hamoomi  ده می داد تا خودش به هر نحوی می داند ، تدبیر کند .

معمولا هم بازماندگان ، شیون می کردند و « ووی » wooy  می کشیدند . « ووی » همان شیون های همراه با سروصدای بلند است که داغدیدگان در نهایت تاسف ، اقدام به آن می نمایند .

تابوت را در صحن منزل می گذاشتند ، چند نفر مرد که از توان جسمی بیشتری برخوردار بودند ، به داخل اتاق یا محلی که شخص از دنیا رفته است ، می رفتند و میت را بیرون می آوردند . معمولا هم افرادی قبل از فوت شخص ، در بالای سر او حاضر می شدند و « او ور لووش می کردند » ow wer lowesh mikardand  یعنی با یک قاشق ، آب روی لب های شخص می ریختند .  مشهور است که در لحظات آخر ، شیطان به نظر شخص « محتضر » ( کسی که در حال احتضار و جان دادن است ) می آید و چون تشنگی بر او غالب می شود ، ظرف آبی در دست دارد و به او می گوید : از خداوند بیزاری بجوی تا به تو آب بدهم و چون شخص بیزاری می جوید ، به او آب نمی دهد و نهایتا شخص کافر از دنیا می رود . بدین لحاظ آب روی لب شخص می گذارند تا مبادا فریب شیطان را بخورد .

در قدیم وقتی که می خواستند وضعیت شخص را در روزهای آخر ترسیم کنند می گفتند : « دگه او ور لووش مکونن » dega ow wer lowesh mekonan  حاکی از این که : لحظات آخر عمر را سپری می کند .

اگر شخصی از بستگان شامل فرزندان ، همسر ، نوادگان یا کسی که به شخص در حال مرگ خیلی وابسته است ؛ بالای سر او گریه صداداری می کرد ، به او می گفتند  از آنجا برود که مبادا شخص ، « جو وسر » joo we sar شود . « جو وسر » همان « جان به سر » شدن است . در این حالت ، شخص تا مدتی از دنیا نمی رفت و جان دادن او طول می کشید .

افرادی که دنیا دیده بودن ، در لحظات آخر ، شخص را « کلیمه » kelima  می دادند . « کلیمه » همان ذکر لااله الا الله ، محمدا رسول الله و علیا ولی الله است که در پایان آن هم « حقا حقا » اضافه می شد . برخی از افراد هم قبل از مرگ ، خود را کلیمه می داند تا بدون کلیمه از دنیا نروند . بعدها اگر کسی بدون کلیمه از دنیا می رفت ، وجه خوبی نداشت و شاید فرزندان و بستگان او مورد شماتت دیگران واقع می شد و در مقام سرزنش می گفتند : پدرت بدون کلیمه مرد .

پس از فوت شخص ، افرادی بودند که مدیریت کفن و دفن را بر عهده داشتند . آخوند ده ، می فرستاد تا قاری ( کسی که سه شبانه روز بالای قبر میت قرآن می خواند ) ، قبر کن ، مسئول تهیه سنگ و غسال را خبر کنند . به اینها اضافه می شد : خادم مسجد و حمومی روستا و با بانوانی که میبایست در قسمت خانم ها مدیریت امور را برعهده بگیرند ، جمعا می شدند ۱۱ نفر .

بلافاصله ۲ نفر برای حفر قبر به سرآب روستا می رفتند . قاری هم قرآن را در زیر بغل گرفته و کناری می نشست تا برای مراسم خبرش کنند . قاری ها دو نفر بودند . معمولا ، یک تیپ خاصی در این جریان حضور داشتند . مثلا همیشه یک دست قاری خوان با مسئول حفر قبر و حمومی ده و خادم مسجد و نیز آخوند روستا که مسئولیت کفن و دفن و ختم با او بود ، با یکدیگر رفیق بودند و اگر یک نفر از آنها با دیگری دچار مشکل می شد ، ممکن بود برای مراسم بعدی خبرش نکنند و قاری یا قبرکن دیگری را بکارگیری کنند . البته حمومی روستا با خادم و مسئول تهیه سنگ و غسال همراه با آخوند ده ، گروهی مشخص شده و تقریبا دائمی بودند ولی قاری ها وقبرکن ها تغییراتی داشتند .

دقیقا از وقتی که شخص فوت می کرد ، مراسم رسما شروع می شد . اگر فرزندان میت در روستا حضور داشتند ، نماز خوانده می شد و پس از دفن ، مراسم ختم آغاز می گردید و اگر هم فرزندان او در راه دوری بودند یا در شهر دیگری مثل مشهد یا تهران یا جاهای دیگر زندگی می کردند ، پس از اطلاع رسانی به او ، میت را غسل داده ، در غسالخانه یا مسجد سرآب می گذاشتند تا فرزندانش برسند . در این گونه اطلاع رسانی ، مستقیما به طرف خبر مرگ را نمی دادند ، بلکه اگر میت جوان بود ، می گفتند : بیائید که پایش شکسته است یا اگر میت میانسال و پیر بود ، می گفتند : خود را برسانید که به زنده بودن او برسید .

قدیم البته مردم در کنار غسالخانه روستا تجمع می کردند . هر کسی که وارد جمع می شد ، با صدای بلند می گفت : اخلاص . و مردم همه سوره توحید یا همان اخلاص را زیر لب تکرار می کردند .

در کنار غسالخانه روستا ، درخت بیدی بود که هنوز هم هست و مرحوم حاج آخوند عسکری که خدایش بیامرزد ، از آن درخت ، چوب هایی به اندازه یک ذراع ( از آرنج تا مچ ) از درخت بید می بیرد و با چاقوی مخصوصی که داشت ، روی آن جملاتی را حک می کرد . معمولا از نوع لااله الا الله و اذکار مرسوم دیگری بود که متاسفانه از آن اطلاع چندانی ندارم . چوبهای باریک را در پنیه می پیچید و آنها را به داخل غسالخانه می فرستاد . در زبان مردم این گونه بود که وقتی نکیر و منکر به بالای سر میت می آیند ، چون توان بلند شدن را ندارد ، این چوبها را زیر بغل گرفته و به کمک آنها بلند می شود . عده ای هم می گفتند تا وقتی که این چوبها تازه است ، میت را داخل قبر اذیت نمی کنند .

برای این که بدانیم فلسفه یان کار چیست ، به توضیحی نیازمندیم :

به این دو چوب در چارچوب فقهی ، « جریدتین » می گویند .

یکى از سنت هائى که درباره آن تاءکید شده این است که دو قطعه چوب تر همراه میت بگذارند حال چه اینکه صغیر باشد و چه کبیر چه مرد باشد و چه زن البته در مورد طفل صغیر به امید ثواب جریده بگذارند نه بعنوان سنت دستورى و بهتر آن است که چوب نامبرده جریده خرما باشد و اگر فراهم نشد از درخت سدر و اگر آن نیز فراهم نشد از درخت بید و اگر نشد از انار و اگر آن نیز نشد از هردرخت ترى که فراهم است بگذارند و بهتر آنست که این دو جریده هریک به درازاى استخوان ذراع باشد هرچند که کمتر آن تا یک وجب و بیشترش تا یک ذراغ نیز کافى است همچنانکه در کیفیت نهادن آن بهتر آنست که یکى را در طرف راست روى ترقوه میت نهاده دنباله اش ‍ بطرف پهلوى میت تا هرجا رسید قرار گیرد بطورى که به پوست بدن او بچسبد و جریده دیگررا بهمین نحو روى ترقوه سمت چپ او مى گذارندلکن این جریده را ببدن میت نمى چسبانند بلکه آنرا بین پیراهن و سرتاسرى جاى مى دهند.

گذاشتن جریدتین زیر بغل میت (و آن دو چوب تر از نخل یا چیز دیگر است ) عذاب قبر را برطرف مى کند.
زراره می گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : وقتى انسان مى میرد چرا ((جریدتین )) با او دفن مى کنند؟  حضرت فرمود: براى این که تا زمانى که آن دو چوب تر باشند عذاب از میت برداشته مى شود و حسابرسى از او نمى کنند؛ زیرا عذاب قبر و حساب در یک روز و یک ساعت مى باشد و آن هم از وقتى است که میت را داخل قبر مى کنند تا موقعى که بستگان از سر قبر او برمى گردند. اما بعد از خشک شدن آن دو چوب ، دیگر میت را عذاب نمى کنند.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله به قبرستانى عبور کرد، دید صاحب قبرى را عذاب مى کنند فرمود: دو چوب تر بیاورید، وقتى آوردند یکى را بالاى سر میت و دیگرى را پائین پاى میت دفن کرد.
عرض کردند: یا رسول الله ! چرا چنین کردید؟ فرمود: براى این که عذاب او تخفیف پیدا کند و تا وقتى این دو چوب تر باشد او را عذاب نمى کنند.
نیز حضرت صادق علیه السلام فرمود: ((جریدتین )) که با انسان دفن مى شوند، هم براى مؤ من نفع دارد و هم براى کافر

داخل غسالخانه قدیم ، تاریک بود و حشتناک . در وسط آن ، حوضی بود که آب استخر به آن وارد می شد و حجم آن ، شامل « کر » بود . آب کرّ از اقسام آب مطلق و پاک کننده است و با ملاقات نجاست، نجس نمی‌شود، مگر آنکه رنگ ، بو یا مزه آن بر اثر ملاقات با نجاست، تغییر کند .

تخته بزرگی هم در وسط صحن غسالخانه خودنمایی می کرد که میت را روی آن می گذاشتند برای شستن . در قدیم که همدیگر را نفرین می خواستند بکنند می گفتند : الهی پوزکت و تخته بینم . یعنی روزی برسد که صورتت را روی تخته غسالخانه برای شستن و غسل دادن قرار دهند .

« سرآب » به جایی گفته می شود که قنات روستا در آنجا قرار دارد و جانمایی امکنه از قبیل مسجد و غسالخانه به گونه ای بوده که امکان دسترسی به آب جهت طهارت ، وجود داشته باشد و این تدبیر ، نشان از دغدغه گذشتگان به آموزه های دینی و معرفتی بوده است . وقتی کسی از دنیا می رفت ، کسی که همزمان با مراسم غسل دادن میت ، آب کشاورزی از آن او بود ، ایثار می کرد و آب را به درون حوضچه ای که میت را غسل می دادند ، هدایت می کرد تا کیفیت غسل با سه آب سد ، کافور و خالص صورت پذیرد . البته بعدا عوض آبها را به شخصی که این لطف را کرده است ، بر می گرداندند و فرزندان و بازماندگان میت از او تشکر می کردند و تا مدتها خود را مدیون او می دانستند .

اگر میت مرد بود ، شش تا هفت نفر اعم از غسال و همراهان و اقوام درجه یک در غسالخانه جهت انجارم مراسم حضور پیدا می کردند . اگر زن بود ، این تعداد به لحاظ عاطفی افزایش پیدا می کرد و گاهی هم این تجمع به گونه ای بود که آنها را خارج می کردند و حتی مرحوم حاج آخوند به آنها تشر می زد که اجازه دهند مراسم به درستی صورت پذیرد .

زنها هم در بیرون از غسالخانه به زاری و شیون مشغول بودند و افرادی هم مامور ساکت کردن آنها و تسلی به بازماندگان بودند . اگر میت جوان می بود و اصطلاحا جوانمرگ می شد که واویلا بود و کنترل جلسه واقعا سخت بود .

همزمان ، غسل میت هم در داخل غسالخانه انجام می شد و گاهی از داخل پیغام می دادند که فلان چیز را بیاورید . نوعا این وسایل با بدتر شدن وضعیت محتضر در روزهای آخر ، آماده شده بود و دسترسی به صابون جهت شستشوی اولیه ، سدر و کافور جهت غسل و کفن میت هم آماده بود . سپس میت را غسل و کفن نموده ، در همان غسالخانه داخل تابوت گذاشته و بیرون می آوردند . با بیرون آوردن میت ، ناله ها بیشتر و شیون تمام فضا را پر می کرد .

شخصی که تقریبا به رسوم آشنا بود و از صدای جرسی هم برخوردار بود با صدای بلند در دنبال جنازه می گفت : بلند بگو لا اله الا الله … و تشییع کنندگان می گفتند : لا اله الا الله . آن شخص بلافاصله می گفت : محمد است رسول و علی ولی الله . مردم هم می گفتند : لا اله الا الله . باز می گفت : به حق شرف لا اله الا الله … و مردم می گفتند : لا اله الا الله .. و او باز تکرار می کرد : بلند بگو لااله الاالله .. و مردم این ذکر شریف را تکرار می کردند .

تابوت آن وقت ها خیلی سنگین بود . از جنس چوب بود . سخت و سنگین . قسمتی که سر میت در آن جای می گرفت ، اندکی گشادتر و قسمت انتهایی ، تنگ بود .شکل خاصی داشت . مردم گاهی هم خسته می شدند و عده ای که پایه های تابوت را می گرفتند ، واقعا عرق ریزان به ادامه مسیر ناچار بودند و گاهی که مثلا میت را از اول روستا به قبرستان می بردند واقعا به چند نفر قوی نیاز بود که انصافا در روستای ما همواره ، مردم به یکدیگر کمک کرده اند و قابل تقدیر است این همه نوعدوستی و صداقت و یکدلی . خدا اموات همه را بیامرزد .

میت را در کنار قبر که حفر شده بود یا در فضایی که از قبل هماهنگ شده ، قرار می دادند و نماز خوانده می شد . قدیم نماز را فقط مردان می خواندند . بعدها زنها هم حضور پیدا کردند .

گاهی هم می شد که قبر به قبر دیگری برخورد می کرد و مجبور به حفر قبر جدید می شدند . کار سختی هم بود . در روستای ما رسم است که هر کسی که می میرد ، از قبل وصیت می کندکه مثلا مرا در کنار پدرم یا مادرم یا فرزندم یا … دفن کیند و این گاهی اوقات ، کار را سخت می کند چون اکثر قبرها قدیمی اند و مشکلاتی ایجاد می شود . در تابستان ، این مراسم ، اشکال چندانی وارد نمی کند ولی در زمستان واقعا اشکالاتی ایجاد می شود . باید برای قاری ها جای خواب و غذای داغ و کرسی و امثال آن درست کنند و حتی قبر را حفر کردن هم در زمستان خیلی مشکلات دارد .

قبر که آماده شد ، حالا نوبت سنگ گذاری داخل قبر است . اینجا ماموریتی که مسئول سنگ انجام داده ، به خوبی آشکار می شود . افرادی بودند که صخره های سنگین اما صیقلی و دارای شکل مستطیل و به ابعاد ۹۰ سانتیمتر در ۱/۲۰ را تهیه می کردند و برای روز مبادا آماده می نمودند . این کار هم واقعا سخت بود ، چه این که مسئول سنگ باید کوهها را می پیمود بلکه سنگ خوبی گیر آورده  سپس با پردازش آن با وسایل خاص ، آن را بار الاغ کرده و به روستا بیاورد .

سنگها را گروهی آماده می کردند . حمومی ده ، دلو یا بانکه های حاوی آب را به کنار قبر می آورد تا برای درست کردن گل ، آماده باشد . مردم در این جور مواقع به او کمک می کردند .

شخصی که داخل قبر می رفت ، از محارم بود ( در صورتی که میت زن باشد ) . پارچه ای را به دور کمر میت  می انداختند و یک نفر در اینطرف قبر و یکی آنطرف ، آهسته و با کمک دیگران ، میت را داخل قبر می گذاشتند . میت را ناگهانی وارد قبر نمی کردند و این البته برگرفته از روایات است تا شخص با سختی قبر و تاریکی آن آشنا شود .

شخصی که داخل قبر بود خیلی کار سختی داشت چون باید تلقین میت که با : اسمع افهم یا فلان ابن فلان آغاز می شود و تقریبا طولانی است ، تمام شود و هر بار که اسم میت گفته می شود ، میت را تکان دهد .

وقتی تلقین تمام شد ، صورت میت را باید بر خاک می نهادند . آن شخص باید این کار را در داخل قبر انجام می داد .

وقتی که این کار انجام شد ، آهسته ، سنگ ها را داخل قبر می فرستادند . سنگ ها باید به گونه ای تعبیه شود که گرانیگاه آن در اثر فشار خاک و گل ، دچار آسیب یا شکستگی نشود بنابراین ، فیزیک سنگ ها هم به نوع توانایی و مهارت مسئول سنگ بستگی داشت و چه بسا که شخص ناواردی سنگ تهیه می کرد و سنگ یا از کیفیت لازم برخوردار نبود و یا می شکست ولی مهارت شخص یا ناشیگری او ، بعدها مورد نقد قرار می گرفت . در این هنگام که سنگ ها مستقر می شد و دیواره داخلی قبر با سنگ و کلوخ و مواردی شبیه آن پر می شد و فضاهای خالی گرفته می شد ، آن شخص بیرون می آمد و افرادی هم بالای قبر آماده بودن تا گل را به داخل قبر ریخته و روی میت را بپوشانند معمولا یک نفر خاک و گل را روی قبر نمی ریخت و بیل را دست به دست می کردند تا دیگران هم در این امر مشارکت داشت باشند و ثواب ببرند. شاید هم فلسفه خاصی داشت که من نمی دانم . در ضمن همه این مراسم ، افراد داغدار گریه می کردند و مخصوصا که در لحظه آخر می گفتند که فرزندان و محارم ، میت را یکبار دیگر ببینند که واقعا بر مصیبت داغدیدگان افزوده می شد .

قبر را که می پوشاندند ، ظرف آبی را روی بیل و کلنگ می ریختند و همانجا با آن آب ، بیل و کلنگ را می شستند . در قدیم که سنگ قبر به روش امروز مرسوم نبود ، روی قبر که گل بود ، سنگ مستطیل شکلی می گذاشتند و سنگی مربعی شکل هم در قسمت سر میت گذاشته ، سبوی کهنه ای را از یک متری رها کرده ، روی همان سنگ می شکستند و این سبو شکستن حاکی از این بود که فلانی از دنیا رفت و عمرش تمام شد . به هنگام ترک قبرستان هم ، هفت قدم می رفتند و باز می گشتند .

بعد ، همه کنار قبر می آمدن و فاتحه خوانده ، دسته جمعی به درب منزل آن مرحوم می آمدند و در آنجا وقتی همه مردم جمع می شدند ، آخوند ده با صدای بلند می گفت : اخلاص . و همه اخلاص خوانده ، صاحبان مصیبت از مردم تشکر می کردند و متفرق می شدند . در روستاها ، وقتی یک نفر از جمع مردم کم می شود ، بر روحیه سایر مردم تاثیر می گذارد و تا مدتی از خاطرات آن مرحوم سخن می گویند . معمولا در قدیم ، شب ها سر قبر شخص تازه مرده ، « کاهدودو » می کردند . مقداری کاه را آتش می زدند تا حیوانات سراغ قبر نیایند . بعدها البته روی خاک میت ، چراغ فانوس قرار می دادند .

فردا صبح بلندگو را روشن می رکدند و تا سه روز مراسم عزاداری میت برگزار بود که البته با توجه به گرفتاری های امروزی ، به ۲ روز تقلیل یافت و ظهر وز دوم با ناهار از مردم پذیرایی می کنند که خود جای بحث دادر و از حوصله این قلم خارج است .

شام و صبحانه و ناهار افرادی از قبیل قاری ها ( ۲ نفر ) خادم مسجد ( یک نفر ) حمومی ( ۲ نفر ) آخوند ده ( یک نفر ) قبرکن ( ۲ نفر ) مسئول سنگ ( یک نفر ) آخوند زنانه ( ۲ نفر ) با صاحب عزا بود .

لینک کوتاه : https://gonabadtimes.net/?p=2131

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۱
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.
  • برچسب‌ها
    1392 آمریکا انتخابات امام جمعه امام جمعه گناباد امام خامنه ای ایران بجستان برجام برگزیده ها بیدخت جشنواره عمار حسن روحانی خامنه ای خراسان رضوی داعش دانشگاه آزاد دکتر حسن روحانی دکتر رجائی دکتر رجایی دکتر محمد رجائی دکتر محمد رجایی رجائی روحانی سعید جلیلی سومین کنفرانس مددکاری اجتماعی ایران شورای شهر شهردار گناباد علیرضا جاویدعربشاهی علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی فرودگاه گناباد فرماندار فرماندار گناباد پرسپولیس قنات قصبه نماینده گناباد و بجستان هاشمی رفسنجانی مجلس مجلس شورای اسلامی محرم محمد رجائی محمد صفایی کاخک گناباد گنابادتایمز