به گزارش گنابادتایمز، روزنامه جوان در شماره Û´Û²Û¹Û± به تاریخ شنبه Û²Û± تیرماه Ú¯Ùتگویی را با جناب آقای ناشر الاسلام مدنی در خصوص نقد Ùˆ بررسی Ùرقه انØراÙÛŒ صوÙیه ملاسلطانی انجام داده است Ú©Ù‡ در این مجال بازنشر Ù…ÛŒ گردد.
جوان آنلاین :
عالم مجاهد Ùˆ مربی نستوه، Øضرت آیت‌الله Øاج‌شیخ‌مØمد مدنی Ú©Ù‡ از سوی مرØوم آیت‌الله‌العظمی سید‌مØمود شاهرودی به «ناشرالاسلام گنابادی» ملقب شد، سالیانی طولانی از Øیات خویش را در مواجهه نظری با Ùرقه صوÙیه در گناباد مصرو٠داشته است. ÙˆÛŒ در طریق این مبارزه – به ویژه در دوران پیش از انقلاب Ù€ سختی‌ها Ùˆ صعوبات Ùراوانی را متØمل گشته Ùˆ تجربیات ارزنده‌ای را آموخته است.
اینک Ú©Ù‡ این Ùرقه ضاله در کسوت یکی از «گروه‌های مداÙع Øقوق بشر» خود را بازسازی کرده Ùˆ بار دیگر به عرصه اغÙال جوانان روی آورده، مناسب است پیشینه این جماعت باز نگریسته Ùˆ بخش‌های عبرت‌آموز آن مجدداً مرور گردد. این Ú¯Ùت‌وشنود پر‌نکته نیز از سر همین نیاز، صورت پذیرÙته است.
جنابعالی Ú¯Ùته‌ها Ùˆ آثارتان همواره بر وابستگی «خانقاه» به دربار Ùˆ سرویس‌های جاسوسی انگلیس تأکید داشته‌اید. به نظر شما ÙلسÙÙ‡ این وابستگی چیست Ùˆ خانقاه از آن Ú†Ù‡ سودی می‌برد؟
بسم‌الله‌الرØمن‌الرØیم. الØمدلله‌رب‌العالمین Ùˆ صلی‌الله علی‌مØمد وآله الطاهرین(ع). من از ده‌ها قبل به عینه دیده‌ام Ú©Ù‡ یکی از عوامل گرایش اÙراد به خانقاه بیدخت، وابستگی این سلسله به دربار ستم‌شاهی بود Ú©Ù‡ ریشه در تشکیلات جاسوسی انگلیس داشت. در دوران طلبگی‌ام در مشهد در روزنامه خراسان خواندم: «سÙیر انگلستان در بیدخت! » در سال Û±Û³Û³Û· Ú©Ù‡ از نج٠اشر٠مراجعت کردم، دکتر اقبال نخست‌وزیر بود، او پسر مقبل‌السلطنه از ارکان تصو٠گنابادی بود. در آن دوره بیشتر Ùرمانداری‌های استان خراسان صوÙÛŒ یا صوÙی‌پرست بودند Ùˆ شب‌های جمعه در بیدخت به‌سر می‌بردند. اØمد Ùریدونی Û²Ûµ سال وزیر یا سرپرست وزارت کشور بود، هر کس را می‌خواست استخدام کند، اول او را به بیدخت می‌Ùرستاد تا صوÙÛŒ شود Ùˆ سپس او را استخدام می‌کرد. تیمسار نصیری به مدت Û±Û³ سال رئیس ساواک جهنمی ایران بود. او پسر عمیدالممالک سمنانی Ùˆ از ارکان خانقاه بیدخت بود. در چنین شرایطی با اندک سوادی با توصیه ØµØ§Ù„Ø Ø¹Ø§Ù„ÛŒØ´Ø§Ù‡ اÙراد استخدام می‌شدند یا اÙرادی Ú©Ù‡ پرونده داشتند، اگر صوÙÛŒ می‌شدند، با توصیه قطب تبرئه می‌شدند.
سروان مهاجری، رئیس شهربانی گناباد پس از نشستن بر کرسی ریاست سیبیل گذاشت Ùˆ صوÙÛŒ شد. پس از تØقیق معلوم شد رئیس زندان مشهد بوده Ùˆ از یکی از زندانی‌های مشهد پول گزاÙÛŒ گرÙته Ùˆ او را Ùراری داده است، Øالا با صوÙÛŒ شدن می‌خواهد تبرئه شود Ùˆ شد!
از دیرباز Ùˆ به شهادت خاطراتتان، Ú†Ù‡ کسانی متوجه این ارتباط شده بودند Ùˆ Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù…Ùاسد این Ùرقه را منوط به Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù„Ø§Ù† سیستم سیاسی کشور تلقی می‌کردند؟
یکی از مواردی Ú©Ù‡ دراین‌باره به خاطر دارم، بیانات شهید بزرگوار سید‌مجتبی نواب‌صÙÙˆÛŒ است. در یکی از ملاقات‌ها به ایشان Ù€ Ú©Ù‡ واقعاً سØر بیان داشت Ù€ عرض کردم: «انگلیسی‌ها در گناباد دکانی به نام تصو٠برای گمراهی مردم باز کرده‌اند، خواهش می‌کنم برای روشنگری مردم به گناباد تشری٠بیاورید.» Ùرمود: «می‌دانم، می‌دانم.» برای ما هیچ مشکلی نیست، می‌توانم یکی از بچه‌های Ùدایی اسلام را به گناباد بÙرستم Ú©Ù‡ مرشد Ùˆ سران سلسله را با یک نوار مسلسل برچیند، ولی مشکل ØÙ„ نمی‌شود، از او زرنگ‌تر می‌آورند. دربار ایران Ùاسد است، ما به Øول Ùˆ قوه الهی تصمیم داریم تهران را Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ú©Ù†ÛŒÙ… Ú©Ù‡ قهراً این شاخ Ùˆ برگ‌ها Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù…ÛŒâ€ŒØ´ÙˆØ¯.‌ ای سید بزرگوار! روØت شاد، واقعاً «المؤمن ینظر بنور الله» پیش‌بینی‌ات بسیار درست بود. تا دربار سلطنت بود، خانقاه صوÙیه بیدخت هم پررونق بود Ùˆ چون شاه Ùرار کرد Ùˆ از کشور گریخت، سلطان Øسین تابنده، مرشد Ùرقه گنابادی هم از گناباد Ùرار کرد.
روØانیت گناباد در دوران مبارزه طولانی شما با تصوÙØŒ Ú†Ù‡ موضعی داشتند یا به عبارت دیگر، به چند دسته تقسیم می‌شدند؟
در ایام مبارزه با خانقاه بیدخت، روØانیون گناباد دو دسته بودند: گروهی باتقوا Ùˆ مکتبی بودند Ú©Ù‡ با صوÙیه معاشرت نداشتند، اما معتقد به تقیه بودند. گروهی هم روضه‌خوان‌های کم‌سوادی بودند Ú©Ù‡ هم از آخور می‌خوردند Ùˆ هم از توبره! هم سر مزار «ملاسلطان» روضه می‌خواندند Ùˆ هم در مجالس شهر Ùˆ روستاهای تابعه! گروه اول در رأس آنها مرØوم Øجت‌الاسلام Øاج‌شیخ غلامرضا نصیری بود Ùˆ بنده را موعظه می‌کرد Ú©Ù‡: «تند می‌روی»! امام صادق(ع) Ùرموده است: «التقیه دینی Ùˆ دین آبائی.» دهه آخر صÙری بود Ú©Ù‡ بنده در خضری منبر می‌رÙتم Ùˆ ایشان در کارشک روز Û²Û¸ صÙر هیئت خضری را امامزاده کارشک بودم Ú©Ù‡ از نظر تاریخ معتبر است Ùˆ به Øاج‌آقا نصیری هم در کارشک سری زدم. Ùرمودند: «Ùلانی! اگر تو را مجتهد ندانم، قریب‌الاجتهاد می‌دانم، اما داری خلا٠تقیه عمل می‌کنی. ببین Øسین بن روØØŒ نایب خاص امام زمان(عج) در بغداد Ú©Ù„Ùتی داشت Ú©Ù‡ می‌خواست آتش روشن کند Ùˆ هر Ú†Ù‡ سعی کرد نتوانست. عصبانی شد Ùˆ آتش برگ را بر زمین زد Ùˆ Ú¯Ùت: بر معاویه لعنت! چرا آتش روشن نشد؟ Øسین به روØØŒ این عالم بزرگوار Ú©Ù„Ùت را از خانه بیرون کرد Ùˆ Ùرمود: Ú©Ù„Ùت خانه من Ú©Ù‡ به خال المؤمنین معاویه توهین کند در خانه من جای ندارد.» Ú¯Ùتم: «آنچه Ùرمودید صØÛŒØ Ø§Ø³ØªØŒ اما عرض می‌کنم آیا قدرت صوÙی‌های بیدخت به اندازه قدرت خلیÙÙ‡ بغداد است Ú©Ù‡ دستور داد سق٠مسجد براثا را در بغداد بر سر شیعیان خراب کردند Ùˆ کسی جرئت نکرد جنازه‌ها را از زیر آوار درآورد؟ آیا مسلمانان گناباد به اندازه شیعیان بغداد ضعیÙ‌اند؟ اگر چنین است، قبول دارم Ùˆ باید تقیه کرد، اما در گناباد قضیه عکس است Ùˆ جمعیت ما چندین برابر صوÙی‌هاست. آنها باید تقیه کنند نه اینکه ما تقیه کنیم»، ایشان قدری Ùکر کرد Ùˆ Ùرمود: «چه عرض کنم.» بعدها به من Ùرمودند: «Øالا قبول دارم زمان تقیه نیست»، Øتی کتاب ولایت‌نامه ملاسلطان را از من گرÙتند Ùˆ روی منبر از صوÙیه مذمت می‌کردند.
ظاهراً شما در دوره مبارزات خود با صوÙی‌های گناباد متØمل زندان Ùˆ تبعید Ùˆ Øتی ØÚ©Ù… شلاق هم شده بودید. ظاهراً دکتر اقبال Ú©Ù‡ از وابستگان به صوÙیان گناباد بود، چنین دستوری صادر کرده بود. شنیدن داستان Ùاین دستور، دراین بخش از Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ برای ما مغتنم است.
بله، دکتر اقبال به استاندار خراسان، Ù…Øمد دادور دستور داده بود: «شیخ مدنی را در میدان عمومی گناباد ÛµÛ°Û° ضربه شلاق بزنید Ùˆ او را تبعید کنید.» در جلسه‌ای Ú©Ù‡ آقای دادور استاندار Ùˆ آیت‌الله سبزواری Ú¯Ùته بود: «دکتر اقبال به من دستور داده است، شیخ مدنی را ÛµÛ°Û° ضربه شلاق بزنم. نمی‌دانم Ú†Ù‡ باید بکنم!» آیت‌الله سبزواری Ùرموده بودند: «دکتر اقبال غلط کرده است. به خدا قسم! اگر یک شلاق به آقا بزنند، Û±ÛµÛ° هزار روØانی در خراسان قیام می‌کنند، شوروی هم از آن طر٠وارد می‌شود. آن وقت نه استاندار لازم است Ùˆ نه آیت‌اللهی!» سپس دادور تماس گرÙت Ùˆ Ú¯Ùت: «کس دیگری را برای استانداری انتخاب کنید. من نیستم!»
این دستور دکتر اقبال Ú†Ù‡ باز‌تاب‌های دیگری در Ù…ØاÙÙ„ روØانی Ùˆ سیاسی داشت؟
یک روز توÙیقی نصیب اینجانب شد Ú©Ù‡ به Ù…Øضر مرØوم Øجت‌الاسلام ÙلسÙÛŒ واعظ، زبان گویای اسلام شرÙیاب شدم. پس از آنکه خودم را معرÙÛŒ کردم، Ùرمودند: «شما همان آقا شیخ هستید Ú©Ù‡ دکتر اقبال دستور داده بود، شما را شلاق بزنند؟» عرض کردم: «آری!» Ùرمودند: «شلاق‌ها را خوردید؟» جواب دادم: «سعادتش را نداشتم!»معظم‌له خطاب به علمای Øاضر Ùرمودند: «باور نمی‌کردم دکتر اقبال چنین Øماقتی کرده Ùˆ به خاطر یک قلندر درویش چنین دستوری داده باشد»، اما یک روز دادور استاندار خراسان به همین اتاق آمد Ùˆ Ú¯Ùت: «دکتر اقبال اصرار داشت Ú©Ù‡ من آقاشیخ را شلاق بزنم»، اما من Ú¯Ùتم: «استاندار دیگری معرÙÛŒ کنید تا این ØÚ©Ù… را اجرا کند، من نیستم!» بالاخره دستور اقبال اجرا نشد Ùˆ Øتی Øربه‌ای سیاسی علیه ÙˆÛŒ شد. در آن زمان دکتر اقبال در رأس Øزب ملیون بود، اسدالله علم رئیس Øزب مردم Ùˆ دکتر علی امینی دبیر Øزب منÙردین بود. این سه Øزب اگرچه سر Ùˆ ته یک کرباس بودند Ùˆ سر در آخور دربار ستم‌شاهی داشتند، اما برای عام‌Ùریبی علیه یکدیگر تبلیغ می‌کردند. ØÚ©Ù… شلاق اینجانب توسط دکتر اقبال یکی از Øربه‌های تبلیغی علیه ÙˆÛŒ شده بود، ‌طوری Ú©Ù‡ یکی از سران Øزب منÙردین در سخنرانی خود Ú¯Ùته بود: «دکتر اقبال آن قدر اØمق است Ú©Ù‡ دستور داده است در Øمایت از خانقاه بیدخت به یکی از روØانیون گناباد ÛµÛ°Û° ضربه شلاق بزنند Ùˆ بوق علی‌شاه (صالØ‌علی‌شاه) بیدختی را خوشØال کند.»
قاعدتاً جنابعالی در هماهنگی با مرجعیت وقت، با صوÙیان گناباد Ùˆ خانقاه بیدخت طر٠شده بودید. شما خود، در معاشرت Ùˆ Ú¯Ùت ÙˆÚ¯Ùˆ با این بزرگواران درباره Ù†Øله صوÙیه Ú†Ù‡ شنیده بودید؟
یک مورد٠آن از این قرار است Ú©Ù‡ در سÙری Ú©Ù‡ به Øج مشر٠شدم، در سرزمین منی زیر چادر، Øاج‌Øسن مرتضایی از Øضرت آیت‌الله‌العظمی شاهرودی سؤال کرد: «ما در گناباد با صوÙی‌ها Ù…Øشوریم، زیرا Ùامیل هستیم. بÙرمایید تکلی٠ما چیست؟» Ùرمودند: «مرشد آنها نجس است، هر کس هم‌عقیده او باشد هم نجس است. از دیگران هم دوری کنید.»
آقای Øاج‌شیخ مرتضی اشرÙی، Ùرزند Øاج آقا بزرگ شاهرودی هم نقل کرد، یک شب به منزل آیت‌الله شاهرودی زنگ زدند Ú©Ù‡ یکی از تجار ایرانی می‌خواهد خدمت آقا برسد Ú©Ù‡ اجازه داده شد. ناگهان دیدیم سلطان Øسین تابنده مرشد صوÙیه است. وقتی به اطلاع Øضرت آیت‌الله رساندیم، اجازه ورود ندادند Ú©Ù‡ از در منزل با ناامیدی برگشت.
از Ù†Øوه رÙتار علما Ùˆ بزرگان روØانیت با صوÙیان گناباد Ú†Ù‡ مواردی را شاهد بوده‌اید؟ آنها در معاشرت با این جماعت چگونه رÙتار می‌کردند؟
در دوران قدرت Ù…Øمدرضاشاه پهلوی Øضرت آیت‌الله خزعلی از رÙسنجان به گناباد تبعید شده بود. بنده اÙتخار داشتم خدمت معظم‌له باشم. مرتب با ایشان دیدار می‌کردم. یک بار Ùرمودند: «سلطان Øسین تابنده به دیدن من آمد. با اینکه سرزده وارد شد Ùˆ چیزی برای پذیرایی نداشتم، Ùقط یک خربزه شکستم Ùˆ از او پذیرایی کردم. سلطان Øسین با ذکر یک مقدمه Ú¯Ùت: اسلام برد Ùˆ پایه استوار شده است: کلمه توØید Ùˆ توØید کلمه. من Ú¯Ùتم: این به‌جای خود، اما شما بدعت‌گذار هستید، باید دست از بدعت‌گذاری بردارید Ùˆ اختلاÙ‌اندازی نکنید. او جواب نداشت. پاکت پولی به من داد Ùˆ Ú¯Ùت: Øضرت آقای والد سلام رسانده Ùˆ این هدیه ناقابل را برای شما Ùرستاده‌اند! Ú¯Ùتم: پول را بردارید، من اهلش نیستم. در این اثنی Øسین مروی همراه تابنده بیرون رÙته بود. تابنده پاکت را برنداشت Ùˆ از جا بلند شد. پاکت را در منزل در Øضور Øسین مروی تØویلش دادم Ùˆ Ú¯Ùتم: اشخاص را بشناسید Ùˆ این گونه عمل نکنید. بالاخره با ناامیدی رÙتند. به پیرزنی Ú©Ù‡ گاهی برای نظاÙت منزل سر می‌زد، وقتی خواست پوست خربزه را بیرون ببرد، Ú¯Ùتم: صبر Ú©Ù†. ابتدا پوست‌ها را در Øوض آب Øیاط آب کشیدم Ùˆ به او دادم. وقتی از منزل خارج شد. Ú¯Ùت: این صوÙی‌ها واقعاً نجس هستند. این عالم تبعیدی از قم پوست خربزه‌ای Ú©Ù‡ تابنده از آن خورده بود آب کشید Ùˆ به من پس داد. پس از دو روز آب Øوض را عوض کردند. مردم شایعه کردند Ú©Ù‡ لابد به‌واسطه نجس بودن صوÙی‌ها بوده است، در Øالی Ú©Ù‡ آب Øوض کر بود Ùˆ این شایعه اساس نداشت.»
ظاهراً شما شاهد رÙتار Ùرزند مرØوم آیت‌الله‌العظمی شاهرودی با این جماعت، در سÙر ایشان به گناباد هم بوده‌اید. ایشان با جماعت صوÙیه چطور رÙتار می‌کردند؟
پس از Øادثه زلزله سال Û±Û³Û´Û·ØŒ Øضرت آیت‌الله سید‌مØمد شاهرودی، Ùرزند مرجع تقلید شیعیان Øضرت آیت‌الله‌العظمی Øاج‌سید‌مØمود شاهرودی برای سرکشی از منطقه زلزله‌زده مساÙرت کرده Ùˆ Øامل پیام Øضرت والد برای زلزله‌زدگان بودند. یک روز ØµØ¨Ø Ø¯Ø± روستای مند در Ù…Øضر معظم‌له در منزل مرØوم Øاج‌Øسین مصطÙÙˆÛŒ بودیم Ú©Ù‡ ناگهان شیخ‌علی ذوقی Ùˆ چند Ù†Ùر دیگر از صوÙی‌ها به عنوان ملاقات وارد شدند Ùˆ با Øضرت آیت‌الله دست دادند. وقتی بیرون رÙتند ایشان از اتاق بیرون آمد Ùˆ سر آب قنات با دلویی Ú©Ù‡ از صØÙ† منزل عبور می‌کرد دست‌هایش را آب کشید. سایر روØانیون هم تبعیت کردند Ùˆ دست‌هایشان را آب کشیدند. در منطقه شایعه شد Ú©Ù‡ آیت‌الله شاهرودی چون چند Ù†Ùر صوÙÛŒ دست به دست ایشان داده بودند، دستشان را آب کشیدند، معلوم می‌شود آنها را نجس می‌دانند.
با ظهور انقلاب اسلامی، ستاره بخت اهالی خانقاه بیدخت Ùˆ صوÙیان گناباد نیز اÙول کرد Ùˆ Ù†Ùوذ Ùراوان ودست ٠باز آنها در امور کشوری هم از بین رÙت. مردم گناباد در روزهای اوجگیری انقلاب، دربرابر این جماعت Ú†Ù‡ واکنش‌هایی داشتند؟
خاطرم است مردم انقلابی گناباد Ú©Ù‡ از چماق‌کش‌های بیدخت ناراØت شده بودند، روز دوازدهم Ù…Øرم سال Û±Û³ÛµÛ· آماده Øمله به بیدخت شدند Ú©Ù‡ به Øساب چماق‌ به دست‌ها برسند.
مردم سوار کامیون‌ها شده بودند Ùˆ با ابزار کشاورزی (بیل، چهارشاخ ØŒ چوب Ùˆ…) در خیابان سعدی گناباد ص٠کشیده بودند. وقتی از جریان مطلع شدم، اØساس مسئولیت کردم، به‌سرعت خودم را به صØنه رساندم. از ماشین پیاده شدم. خیلی‌ها از ماشین‌ها Ùˆ کامیون‌ها پیاده شدند Ùˆ اطرا٠بنده را گرÙتند. Ú¯Ùتم: «چه خبر است؟» Ú¯Ùتند: «Øوصله ما سر آمده است، می‌رویم جواب چماق به دست‌های خانقاه را بدهیم.» Ú¯Ùتم: «عزیزان مصلØت نیست. Ùعلاً با پسر پهلوی درگیر هستیم، در گناباد درگیری داخلی مصلØت نیست. خواهش می‌کنم پراکنده شوید.» متÙرق کردن مردم اØساساتی کار سختی بود، ولی در آن روزها همه برادران Ùˆ خواهران انقلابی Øسینیه گناباد را مرکز انقلاب اسلامی Ùˆ بنده را دعاگو Ùˆ خدمتگزار خود می‌دانستند، لذا با راهنمایی بنده به‌سختی قبول کردند Ùˆ پراکنده شدند.
چرا جنابعالی اجازه ندادید که مردم با انگیزه این کانون را از بین ببرند؟ علت این تصمیم چه بود؟
بعضی از دوستان Øالا هم به من اعتراض می‌کنند Ùˆ می‌گویند باید اجازه می‌دادی مردم گناباد می‌رÙتند این کانون Ùساد را خراب می‌کردند، اما اولاً بنده Ú©Ù‡ نمی‌توانستم روی هوای Ù†Ùس آن Øرکت کور را Ú©Ù‡ رهبری نداشت تأیید کنم. ثانیاً بر Ùرض Ú©Ù‡ وارد بیدخت می‌شدند، کاری از پیش نمی‌بردند Ùˆ با بیل Ùˆ کلنگ Ú©Ù‡ نمی‌شود خانقاه را خراب کرد. ثالثاً این عمل باعث مظلوم‌نمایی می‌شد Ùˆ خانقاه بیدخت Ú©Ù‡ با تشکیلات اینتلیجنت سرویس انگلیس ارتباط داشت، دنیا را پر می‌کرد Ú©Ù‡ به اقلیت‌ها Øمله می‌شود. رابعاً چهره انقلاب مشوه می‌شد. اÙتخار ما این است Ú©Ù‡ بهترین Ùˆ پرجمعیت‌ترین راهپیمایی‌ها را داشتیم، اما سنگی به شیشه نخورد. روزهای راهپیمایی به بانک‌ها پیغام می‌دادم عکس شاه را بردارند، چون می‌دانستم مردم اØساساتی اگر عکس شاه را ببینند، سنگ‌ها را سرازیر می‌کنند. مسئولان بانک‌ها هم عکس را برمی‌داشتند Ùˆ راهپیمایی‌ها بدون درگیری تمام می‌شد.
پس از پیروزی انقلاب سلطان Øسین تابنده قطب صوÙیان گنابادی از کشور Ùرار کرد ودر خارج ساکن شد. در شرایط پس از پیروزی انقلاب، آیا تلاشی برای باز گرداندن ÙˆÛŒ به کشور هم انجام شد؟
بله، پس از پیروزی انقلاب اسلامی Ùˆ Ùرار سلطان Øسین تابنده یک روز ØµØ¨Ø Ø¯Ø± منزل بودم Ú©Ù‡ کسی در زد. پشت در رÙتم، آقای شریÙیان صوÙÛŒ Ùˆ سرگرد تابنده بودند. Ú¯Ùتند: «اجازه است وارد شویم؟» Ú¯Ùتم: «بÙرمایید. با کمال اÙتخار.» پس از تعارÙات معمولی Ú¯Ùتند: «مدتی است آقای سلطان Øسین تابنده آواره وطن شده است Ùˆ جرئت مراجعت به وطن ندارد. Øالا خدمت شما آمده‌ایم، زیرا می‌دانیم در بیدخت بین Øزب‌الله Ù†Ùوذ کلام دارید Ùˆ می‌توانید مردم را راضی کنید ایشان به وطن برگردد.» قدری آنها را موعظه کردم Ùˆ Ú¯Ùتم: «اگر واقعاً صوÙی‌گری را به عنوان یک مکتب پذیرÙته‌اید، دنبال مرشد دیگری بروید. از نظر بنده تصو٠باطل است. اگر دلبستگی دارید دنبال مرشدی بروید Ú©Ù‡ به اصول درویشی عمل کند.» درتاریخ هست Ú©Ù‡ مردی از مریدان معرو٠کرخی در بغداد وارد خانقاه شد Ùˆ پشت به قبله شروع به نماز خواندن کرد. شخصی از در وارد شد Ùˆ با مشاهده ÙˆÛŒ خطاب به معرو٠گÙت: «چرا این شخص را نصیØت نمی‌کنید؟» معرو٠گÙت: «ما درویش هستیم Ùˆ درویش را به تصر٠در امور کاری نیست»، اما آقای تابنده یک Ùئودال Ùˆ سرمایه‌دار منطقه است. عمالش به تجاوز به اموال Ùˆ عرض مردم مشغول‌اند. در گناباد هر کجا وق٠خوار، خائن Ùˆ دزدی است سر از خانقاه در می‌آورد. در باغ‌سیاه یک کاÙÙ‡ مرکز قماربازها Ùˆ مشروب‌خوارها بود. یک روز سروان اسلامی رئیس ژاندارمری گناباد به من Ú¯Ùت: «در گناباد نمی‌توان انجام وظیÙÙ‡ کرد. مأموران ما چند صندوق مشروب از کاÙÙ‡ میرزا Ù…Øمد کاÙه‌چی در آوردند. می‌خواستم تØویل قانون بدهم، ناگهان کاÙه‌چی نامه‌ای به خط سلطان Øسین تابنده نشان داد Ú©Ù‡ نوشته بود: ایشان از Ùقراست متعرضش نشوید. Øالا آیا می‌توانم با تیمسار اویسی Ùˆ تیمسار نصیری درگیر شوم؟» آقای شریÙیان Ùˆ سرگرد تابنده پاسخی نداشتند، لذا Û±Û°Û° هزار تومان اسکناس هزار تومانی روی کرسی گذاشتند Ùˆ Ú¯Ùتند: «Øاج آقای تابنده سلام رسانده Ùˆ عرض کرده‌اند این پول را میان Ùقرا Ùˆ مستØقین قسمت کنید.» Ú¯Ùتم: «اهل این ØرÙ‌ها نیستم پول را بردارید.» در این اثنا Øجت‌الاسلام دانش‌Ùر وارد منزل شد Ùˆ پای کرسی نشست Ùˆ چون دید Û±Û°Û° هزار تومان روی کرسی است Ùˆ آنها اصرار می‌کنند Ùˆ بنده انکار می‌کنم بالاخره آقای دانش‌Ùر آنها را قانع کرد تا پول را بردارند Ùˆ بروند. موقع رÙتنشان Ú¯Ùتیم: «اگر شاه می‌تواند به ایران برگردد، آقای قطب هم می‌تواند به بیدخت بازگردد. این آقا Ùˆ پدرش قنات بیدخت را Ú©Ù‡ تنها راه زندگی مردم بود، با اØداث قنات صالØ‌آباد خشک کردند Ùˆ باغات مردم بیدخت را نابود ساختند Ùˆ کشاورزان بیدخت را Ù€ Ú©Ù‡ تنها منبع درآمدشان کشاورزی بود Ù€ به خاک سیاه نشانده‌اند.»
ظاهراً برخی مسئولان لیبرال مسلک سال‌های اول ٠استقرار نظام هم به صوÙیان خوشبین بودند Ùˆ با نور علی تابنده Ù€ قطب کنونی دراویش گنابادی Ù€ هم ارتباطاتی داشتند. شما از این جنبه Ùˆ اØیاناً تØذیرهایی Ú©Ù‡ دراین‌باره داشته‌اید، Ú†Ù‡ خاطراتی دارید؟
در سÙری Ú©Ù‡ بنی‌صدر رئیس‌جمهور وقت به گناباد آمد، بنده مسئول کمیته انقلاب اسلامی بودم، دستی در کار بود تا با من ملاقات نکند. شب او را داخل اتاق بردند Ùˆ Ú¯Ùتند Øالش مساعد نیست Ùˆ خسته است ان‌شاءالله Ùردا ساعت شش صبØ. بنده قبل از ساعت شش وارد شدم، ناگهان از اتاق بیرون آمد Ùˆ بدون توجه به من به سمت بیرون رÙت، پرسیدم: «کجا می‌رود؟» جواب دادند: «به سپاه می‌رود.» Ùوراً به سمت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی رÙتم. بچه‌ها روی پرده‌ای نوشته بودند: «از آقای بنی‌صدر تا وقتی در خط رهبر باشد، Øمایت می‌کنیم»، لذا سر پایی در صØÙ† سپاه چند کلمه بیشتر صØبت نکرد. وقتی خواست از سپاه خارج شود، جلویش رÙتم Ùˆ Ú¯Ùتم: «بنده مسئول کمیته انقلاب اسلامی گناباد هستم. می‌خواهم چند کلمه با جنابعالی صØبت کنم.» Ú¯Ùت: «بÙرمایید با هم سوار مینی‌بوس شویم تا با شما صØبت کنم.» داخل مینی‌بوس به او Ú¯Ùتم: «آقای رئیس‌جمهور! این نورعلی تابنده Ú©Ù‡ در روزنامه انقلاب اسلامی Ú©Ù‡ شما صاØب امتیاز Ùˆ مدیر مسئول آن هستید، مقاله می‌نویسد، می‌شناسید؟» Ú¯Ùت: «پسر خوبی است!» Ú¯Ùتم: «اطلاع دارید او پسر ØµØ§Ù„Ø Ø¹Ù„ÛŒØ´Ø§Ù‡ØŒ قطب صوÙیه درخت است؟» Ú¯Ùت: «باشد. پسر خوبی است.» Ú¯Ùتم: «اطلاع دارید این آقا با سلطان Øسین تابنده قطب Ùعلی دراویش برادر است؟ این دو برادر در جریان نهضت آیت‌الله کاشانی در دو طر٠مبارزه قرار گرÙتند تا هر طر٠شکست خورد برادر سمت پیروز نجاتش بدهد. وقتی دربار پیروز شد، نورعلی از تهران Ùرار کرد Ùˆ به بیدخت آمد. سلطان Øسین با پارتی‌بازی نجاتش داد. در انقلاب امام خمینی هم همین سیاست اعمال شد Ùˆ وقتی شاه Ùرار کرد Ùˆ انقلاب پیروز شد، سلطان Øسین Ùرار کرد Ùˆ در تهران نورعلی از او Øمایت کرد. آقای بنی‌صدر! این دو برادر سر Ùˆ ته یک کرباس‌اند. مثل جیب‌برهای زمان طاغوت Ú©Ù‡ ØµØ¨Ø Ø¨Ø§ هم صبØانه می‌خوردند Ùˆ برای شکار به سمت Øرم امام رضا(ع) کمین می‌کردند Ùˆ سپس به زد Ùˆ خورد می‌پرداختند. زوارانی Ú©Ù‡ از Øرم مطهر بیرون می‌آمدند با قلبی پاک دلشان می‌سوخت Ùˆ جلو می‌رÙتند Ùˆ آن دو جوان را با زØمت از هم جدا می‌کردند Ùˆ در همین Ú©Ø´ Ùˆ قوس جیب زوار را می‌زدند Ùˆ از هم جدا می‌شدند Ùˆ در سمت پایین خیابان در گوشه خلوتی پول را با هم تقسیم می‌کردند. اینگونه نزاع در گناباد یعنی جنگ زرگری.» پاسخ بنی‌صدر Øمایت کامل بود: باشد! پسر خوبی است!
ظاهراً جنابعالی در این‌باره با شهید آیت‌الله دکتر بهشتی هم دیدار Ùˆ صØبتی داشته‌اید؟ شنیدن خاطره آن دیدارهم دراین بخش از Ú¯Ùت‌وگو برای ما مغتنم است؟
آیت‌الله شهید دکتر بهشتی در سÙری به تربت Øیدریه آمده بود. همراه جمعی از برادران روØانی به‌منظور استÙاده از بیانات معظم‌له به آنجا رÙتیم. با اینکه مناÙقین جمع شده بودند Ùˆ شعار مرگ بر بهشتی سر می‌دادند، ایشان در سخنرانی خود هیچ اعتنایی به شعاردهنده‌ها نکرد Ùˆ Ùقط Ùرمود: «جوان‌ها! برای شما دامنی مهربان‌تر از اسلام وجود ندارد.» تربتی‌ها پس از خاتمه سخنرانی با چوب Ùˆ چماق به جان آنها اÙتادند Ùˆ پس از ضرب وشتم آنها را سوار اتوبوس Ùˆ راهی شهرهایشان کردند. موقع خداØاÙظی شهید بهشتی با مسئولان عرض کردم بنده مسئول کمیته انقلاب اسلامی گناباد هستم. عرایضی خدمتتان دارم. موقع سوار شدن، ایشان اشاره کرد، بیا سوار شو. عقب ماشین سواری من، ایشان Ùˆ استاندار خراسان دکتر Øسن غÙوری‌Ùرد بودیم. آقای استاندار خوابش برد Ùˆ تا Ùرودگاه مشهد بنده با دکتر بهشتی صØبت کردم. اولاً وضعیت گناباد، خانقاه Ùˆ دوران انقلاب را Ø´Ø±Ø Ø¯Ø§Ø¯Ù….
ایشان قدردانی کرد Ùˆ Ùرمود: «خوب شد مرا روشن کردید. در تهران خیلی زنگ می‌زنند Ú©Ù‡ سلطان Øسین را پیش من بیاورند. راهش نخواهم داد.» معظم‌له Ùرمودند: «چندی قبل در امریکا جلسه‌ای با Øضور رجال سیاسی بود Ùˆ در باره روØانیت شیعه بØØ« می‌کردند. قضاوت آنها این بود Ú©Ù‡ روØانیت شیعه Øاضر است خود را به کشتن بدهد، اما تسلیم نشود. یکی Ú¯Ùت: این بهشتی یک عیب دیگر هم دارد Ùˆ آن این است Ú©Ù‡ کلاه سرش نمی‌رود. خیلی زرنگ است!»
در پایان برای جماعتی که ممکن است اکنون هد٠القائات این جماعت باشند، به ویژه جوانان، چه پیامی دارید؟
این از مسلمات مذهب ماست Ú©Ù‡ تصو٠در تمام اشکال ونØله‌های آن باطل است Ùˆ امری دور از مذهب اهل بیت(ع)Ù…Øسوب می‌شود. مراجع تقلید درباره این جماعت Ùتاوی گویایی دارند Ú©Ù‡ ما را از هر ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø§Ø¶Ø§ÙÛŒ مستغنی می‌کند. چیزی Ú©Ù‡ امروز اسباب مطایبه شده این است Ú©Ù‡ اینها به‌رغم همه سوابقشان در تضییع اموال مردم Ùˆ غصب آب Ùˆ ملک آنان در گناباد، Øامی Øقوق بشر شده‌اند Ùˆ مظلوم‌نمایی می‌کنند. به جوان‌ها توصیه می‌کنم در اطرا٠سوابق Ùˆ پیشینه اینها Ùˆ رÙتار قطب‌هایشان مطالعه کنند Ùˆ به Ø´Ú©Ù„ مستند اینها را بشناسند. خداوند همگان را از شرور آخر الزمان Ù…ØÙوظ بدارد. والسلام علیکم ورØمت‌الله Ùˆ برکاته.
پیوست :
بی پرده !!!!