به گزارش گنابادتایمز به نقل از گناپا ،گÙتگویی به آزاده سراÙراز جناب آقای غلامرضا پایاب صورت گرÙته است Ú©Ù‡ در این مجال به انتشار آن Ù…ÛŒ پردازیم.
به مناسبت سالروز آغاز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی سری به بنیاد شهید گناباد زدم Ùˆ در آنجا پس از پرس Ùˆ جو Ùˆ از این اتاق به آن اتاق رÙتن، به سراغ آقای عبدی رئیس بنیاد شهید گناباد رÙتم Ùˆ Ø·ÛŒ صØبتی Ú©Ù‡ با هم داشتیم، قرار براین شد Ú©Ù‡ بعد از اÙطار جهت بازدید یکی از خانواده های آزادگان به روستای روشناوند برویم.
در طول مسیر راه تمام سوالاتی Ú©Ù‡ باید از این آزاده Ù…ÛŒ پرسیدم مرور Ù…ÛŒ کردم. Ú©Ù… Ú©Ù… داشتیم نزدیک خانه ÛŒ آقای پایاب Ù…ÛŒ شدیم ØŒ بعد از چند دقیقه خود را جلوی در خانه ÛŒ این آزاده دیدم، خانه ای ساده Ùˆ بی آلایش بود Ùˆ Øیاطی Ú©Ù‡ مانند دل صاØب خانه اش بزرگ بود. در این بین تک درخت تاکی به این Øیاط جان داده Ùˆ تصویری زیبا ایجاد کرده بود.وارد خانه شدیم، اهل خانه با دیدن ما شوقی عجیب در چشمانشان دیده Ù…ÛŒ شد.
آقای پایاب با صورتی چین Ùˆ چروک Ú©Ù‡ هر کدام Øکایت از یک تجربه بود به استقبال ما آمد، مردی Ú©Ù‡ هنوز ساده زیستی را ØÙظ کرده بود.
غلام رضا پایاب 55 ساله از اهالی روستای روشناوند، کشاورز Ùˆ دامدار Ùˆ جانباز 35 درصد 18 ماه از عمر خود را در جبهه سپری کرد سپس در تاریخ 5/10/65 به دست نیروهای بعثی ها به اردوگاه 11 موصل عراق منتقل Ù…ÛŒ شود. ÙˆÛŒ دارای 7 Ùرزند، 2 دختر Ùˆ 5 پسر Ù…ÛŒ باشد Ú©Ù‡ 3 Ùرزند ایشان دارای تØصیلات عالیه Ùˆ مدرک Ùوق الیسانس هستند.
غلام رضا پایاب با چهره ای شاداب به بیان خاطرات دوران اسارت خویش Ù…ÛŒ پردازد Ùˆ برای بار دیگر صØنه هایی از اسارت را به خاطر Ù…ÛŒ آورد Ùˆ با Ù„ØÙ†ÛŒ آرام Ù…ÛŒ گوید؛ با توجه به اعتقادی Ú©Ù‡ عراقی ها به ماه رمضان داشتند در روزه گرÙتن با مشکلات کمتری مواجه بودیم Ùˆ ناهار را به عنوان سØری به ما Ù…ÛŒ دادند ولی در Ú©Ù„ غذایی Ú©Ù‡ به ما Ù…ÛŒ دادند هم از نظر مقداری Ùˆ هم از نظر Ú©ÛŒÙیت خوب نبود، به طوری Ú©Ù‡ هنگام توزیع انگور، 8 دانه Ù…ÛŒ شمردند Ùˆ به هر Ù†Ùر Ù…ÛŒ دادند.
غلام رضا پایاب ادامه داد؛ اسارت مثل یک دانشگاه بود Ùˆ هر کسی هر چیزی Ú©Ù‡ یاد داشت به دیگری آموزش Ù…ÛŒ داد ولی تنها مشکلی Ú©Ù‡ در این زمینه وجود داشت این بود Ú©Ù‡ قلم Ùˆ دÙتری نداشتیم Ùˆ در صورت پیدا کردن قلم یا دÙتری Ú©Ù„ آسایشگاه را تنبیه Ù…ÛŒ کردند. با این وجود داخل باتری های قلمی زغالی وجود داشت Ú©Ù‡ از آن به عنوان قلم استÙاده Ù…ÛŒ کردیم Ùˆ روی پوشه های سیگار یا کارتن های تاید Ù…ÛŒ نوشتیم .
هر روز با زدن کابل به تن بچه ها، شمارش صورت Ù…ÛŒ گرÙت Ùˆ روزانه 30 الی 20 کابل به تن بچه ها Ù…ÛŒ زدند Ùˆ درزمستان روز در میان ما را مجبور Ù…ÛŒ کردند با آب سرد استØمام کنیم.
چیزی Ú©Ù‡ در این بین توجه من را به خود جلب کرد، خنده ای بود Ú©Ù‡ از روی لبان این آزاده Ù…ØÙˆ نمی شد Øتی زمانی Ú©Ù‡ از شکنجه ها صØبت Ù…ÛŒ کرد.
ÙˆÛŒ با اشاره به برنامه های نظاÙتی Ú¯Ùت؛ از نظر نظاÙت Ùˆ بهداشت در Ú©Ù„ صÙر بودند به Øدی Ú©Ù‡ در این 4 سال مدت اسارت خویش از هزار Ùˆ 500 Ù†Ùر اسیر 300 Ù†Ùر در اثر نارسایی دکتر به مقام شهادت رسیدند. Ùˆ ØµØ¨Ø Ù‡Ø§ با انبر دست گوش اسرا را Ùشار Ù…ÛŒ دادند تا از خواب بیدار شوند، با جود این همه شکنجه توسل به 14 معصوم Ùˆ یک دل بودن ما را نجات داد چرا Ú©Ù‡ همه معتقد بودیم آخرین لباس Ú©ÙÙ† Ùˆ آخرین متکا خشت خاک است.
غلام رضا پایاب به بیان یکی از دردناک ترین عذاب ها Ùˆ شکنجه های خود در دوران اسارت پرداخت Ùˆ Ú¯Ùت؛ در یکی از سال های اسارتم، 15 شعبان با خواندن شعری از امام زمان آنقدر مرا زدند Ú©Ù‡ تا چند روز نمی توانستم از جایم بلند شوم به طوری Ú©Ù‡ Ù…Ú† دست Ùˆ یکی از دنده هایم شکست.
ÙˆÛŒ تلخ ترین روز اسارت خویش را روز Ùوت امام (ره) دانست Ùˆ با چشمایی اشک آلود Ú©Ù‡ با بغضی عجین شده بود Ú¯Ùت؛ تمام ناراØتی من این است Ú©Ù‡ چرا Ú©Ù… کاری کردم Ùˆ از غاÙله عقب مانده ام. همچنین شیرین ترین خاطره ام زمانی بود Ú©Ù‡ صلیب سرخ آمد Ùˆ قرار بر این شد Ú©Ù‡ آزاد شویم خوشØالی سراسر وجودمان را گرÙته بود Ùˆ در پوست خود نمی گنجیدیم ØŒ آن روز تقریبا 700 Ù†Ùر بودیم Ú©Ù‡ قرار بود آزاد شویم Ùˆ برای اولین بار در نماز جمعه شرکت کردیم .
در پایان خانم پایاب Ú¯Ùت؛ در تمام مدت اسارت، Ùکر Ù…ÛŒ کردیم Ú©Ù‡ ایشان Ù…Ùعود الاثر شده اند Ùˆ درست هنگامی Ú©Ù‡ وارد ایران شدند Ùˆ با اعلام رادیو متوجه شدیم Ú©Ù‡ تمام این 4 سال اسیر بودند.